اجادةلغتنامه دهخدااجادة. [ اِ دَ ] (ع مص ) جیّد گردانیدن . || نیک گفتن . (منتهی الارب ). نیک گفتاری . || نیک کردن . (مجمل اللغة). نیک کرداری . || چیزی جیّد آوردن . (منتهی الارب ). || اجاده درهماً؛ بخشید او را درم . || اجاد الرجل ُ؛ خداوندِ اسب ِ نیکورو گردید. (منتهی الارب ). خداوند ستور نیک شد
آزادهلغتنامه دهخداآزاده . [ دَ / دِ ] (ص ) آنکه بنده نباشد. حرّ. حرّه . آزاد. آزادمرد. مقابل بنده و عبد. ج ، آزادگان : ز مادر همه مرگ را زاده ایم همه بنده ایم ارچه آزاده ایم . فردوسی .چه گفت آن سخنگ
آزادهلغتنامه دهخداآزاده . [ دَ ] (اِخ ) لقب نوذر، پادشاه پیشدادی . || نام کنیزکی چنگ زن ، معشوقه ٔ بهرام گور.
آزاده مردلغتنامه دهخداآزاده مرد. [ دَ / دِ م َ ] (ص مرکب ) آزادمرد. آزاده . جوان مرد. فتی ̍ : چه گفت آن سخن گوی آزاده مردکه آزاده را کاهلی بنده کرد. فردوسی .بترسید شاپور آزاده مرددلش گشت پردرد و رخس
طالعلغتنامه دهخداطالع. [ ل ِ ] (ع ص ) برآینده . (دهار) (غیاث اللغات ). صعودکننده . طلوع کننده . بازغ . شارق ، مقابل غارب : که من بحسن تو ماهی ندیده ام طالعکه من بقد تو سروی ندیده ام مایل . سعدی . || (اِ) دراصطلاح احکامیان جزوی از م
تاج الدینلغتنامه دهخداتاج الدین . [ جُدْ دی ] (القاضی ... مکی ) (اِخ ) ابن احمدبن ابراهیم بن تاج الدین بن محمد متوفی بسال 1066 هَ . ق . قاضی ادیب از اهالی مکه واصلش از مدینه بود اشعار و منشآتش لطیف است و او راست : «فتاوی فقهیة» که پسرش احمد در مجموعه ای بنام «تاج
آزادهلغتنامه دهخداآزاده . [ دَ / دِ ] (ص ) آنکه بنده نباشد. حرّ. حرّه . آزاد. آزادمرد. مقابل بنده و عبد. ج ، آزادگان : ز مادر همه مرگ را زاده ایم همه بنده ایم ارچه آزاده ایم . فردوسی .چه گفت آن سخنگ
آزادهلغتنامه دهخداآزاده . [ دَ ] (اِخ ) لقب نوذر، پادشاه پیشدادی . || نام کنیزکی چنگ زن ، معشوقه ٔ بهرام گور.
آزادهفرهنگ فارسی عمید۱. آزاد.۲. اسیر جنگی ایرانی آزادشده پس از جنگ ایران و عراق.۳. [قدیمی] آزادمرد؛ جوانمرد.۴. [قدیمی] اصیل و نجیب.۵. [قدیمی] وارسته: ◻︎ ز مادر همه جنگ را زادهایم / همه بندهایم ارچه آزادهایم (فردوسی: ۳/۱۰).۶. [قدیمی] آنکه بندۀ کسی نباشد.
آزادهدیکشنری فارسی به انگلیسیbroad, catholic, liberal, free, gentle, large-minded, latitudinarian, open, open-minded
آزادهفرهنگ فارسی معین(دِ) [ په . ] (ص .) 1 - اصیل ، نجیب . 2 - ر ه ا. 3 - فروتن . 4 - فارغ . 5 - سَبُک . 6 - وارسته . 7 - ایرانی .
سرآزادهلغتنامه دهخداسرآزاده . [ س َ دَ / دِ ] (ص مرکب ) آزاد. حر : ز فرمان سرآزاده و ژنده پوش ز آواز بیغاره آلوده گوش .فردوسی .
آزادهلغتنامه دهخداآزاده . [ دَ / دِ ] (ص ) آنکه بنده نباشد. حرّ. حرّه . آزاد. آزادمرد. مقابل بنده و عبد. ج ، آزادگان : ز مادر همه مرگ را زاده ایم همه بنده ایم ارچه آزاده ایم . فردوسی .چه گفت آن سخنگ
آزادهلغتنامه دهخداآزاده . [ دَ ] (اِخ ) لقب نوذر، پادشاه پیشدادی . || نام کنیزکی چنگ زن ، معشوقه ٔ بهرام گور.
آزادهفرهنگ فارسی عمید۱. آزاد.۲. اسیر جنگی ایرانی آزادشده پس از جنگ ایران و عراق.۳. [قدیمی] آزادمرد؛ جوانمرد.۴. [قدیمی] اصیل و نجیب.۵. [قدیمی] وارسته: ◻︎ ز مادر همه جنگ را زادهایم / همه بندهایم ارچه آزادهایم (فردوسی: ۳/۱۰).۶. [قدیمی] آنکه بندۀ کسی نباشد.
آزادهدیکشنری فارسی به انگلیسیbroad, catholic, liberal, free, gentle, large-minded, latitudinarian, open, open-minded