اجدرلغتنامه دهخدااجدر. [ اَ دَ ] (ع ن تف ) ارآی . الیق . اَحری . احق ّ. سزاوار. (مهذب الاسماء). سزاوارتر. جدیرتر. اولی .
ازدرلغتنامه دهخداازدر. [ اَ دَ ] (ص مرکب ) (از: از + دَر) درخور. سزاوار. لایق . (جهانگیری )(برهان ). شایسته . مناسب . حری . زیبنده . زیبای . (برهان ). برازنده . شایان . مخصوص . برای . بجهت : فرستاد بر میمنه سی هزارگزیده سوار ازدر کارزار. ف
ازدرفرهنگ فارسی عمید۱. درخورِ؛ سزاوارِ؛ شایستۀ: ◻︎ زنهار دهد خصم قوی را چو ظفر یافت / هر چند نباشد برِ او ازدرِ زنهار (فرخی: ۸۹).۲. (صفت) شایسته؛ سزاوار: ◻︎ خدای داند کآنجا چه مایه مردم بود / همه در آرزوی جنگ و جنگ را ازدر (فرخی: ۷۱).
آزادگردهافشانopen pollinatedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گل یا گیاهی که باروری آن بهطور طبیعی صورت میگیرد
آزادگردهافشانیopen pollinationواژههای مصوب فرهنگستانگردهافشانی ناشی از انتشار آزاد یا طبیعی گرده در میان گیاهان یک گونه
آزادگردهافشانopen pollinatedواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گل یا گیاهی که باروری آن بهطور طبیعی صورت میگیرد
آزادگردهافشانیopen pollinationواژههای مصوب فرهنگستانگردهافشانی ناشی از انتشار آزاد یا طبیعی گرده در میان گیاهان یک گونه