آزاد کردندیکشنری فارسی به انگلیسیturn, deliver, enfranchise, free, loose, release, unfreeze, unloose, manumit, liberalize
آزاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام آزاد کردن، رها کردن، رهاییدادن، رهانیدن عفو کردن، بخشیدن وادادن واگذاشتن، واگذار کردن، اجازه دادن
حاجاتلغتنامه دهخداحاجات . (ع اِ) ج حاجت . - قاضی الحاجات ؛ برآورنده ٔ نیازها. یکی از اسماء صفات باری عزاسمه « : گفت [ دمنه ] بر درگاه ملک مقیم شده ام و آن را قبله ٔ حاجات و مقصد امید ساخته ».
گردن آزاد کردنلغتنامه دهخداگردن آزاد کردن . [ گ َ دَ ک َ دَ ](مص مرکب ) آزاد کردن . از بندگی رهاندن : گرد کسی گردم کز بند جهل طاعتش آزاد کند گردنم .ناصرخسرو.
ازقید آزاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) اد کردن، راحت کردن، رهاکردن، آسوده کردن، نجات دادن، گرهبازکردن، جداکردن
بهقید ضمانت آزاد کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی وابسته ل] بهقید ضمانت آزاد کردن، بهقید کفالت آزاد کردن رهن گرفتن
آزادلغتنامه دهخداآزاد. (اِ) نام لحنی که آن را آزادوار نیز خوانند:همی تا برزند آزاد بلبلها به بستانهاهمی تا برزند قالوس خنیاگر بمزمرها.منوچهری .
آزادلغتنامه دهخداآزاد. (اِ) قسمی درخت جنگلی تنومند و بلند که چوب آن برای ساختن شانه و پوشانیدن پل و سقف بنا بکار است . || آزادرخت . (شلیمر). || ارژن . بادام کوهی . (شلیمر) .
آزادلغتنامه دهخداآزاد. (اِ) نوعی از خرما. (مهذب الاسماء). اَزاد. و آن قسمی از خرمای خوب و خوش طعم باشد.
آزادلغتنامه دهخداآزاد. (اِخ ) تخلص شاعری فارسی گوی اهل کشمیر، از متأخرین ، صاحب چندین هزار بیت مثنوی و غزل و جز آن . سیاحت را دوست میداشته و در پیری بتویسرکان ساکن و متأهل شده است . نامش احمد. وفات به سال 1150 هَ . ق .
حسین آزادلغتنامه دهخداحسین آزاد. [ ح ُ س ِ ن ِ ] (اِخ ) دهلوی (محمد...) ملقب به شمس العلماء. درگذشته ٔ 1330 هَ . ق . او راست : «آب حیات » که تذکره ٔ شعرای هند است . (ذریعه ج 1 ص 1 و ج <span class=
حسین آزادلغتنامه دهخداحسین آزاد. [ ح ُ س َ ن ِ ] (اِخ ) یا میرزا حسین خان آزاد. او طبیب ظل السلطان ، سلطان مسعودمیرزا پسر بزرگ ناصرالدین شاه بود، و وی پسر میرزا یوسف خان مستشار پست خانه بود، که از آزادیخواهان و طالبین اصلاح عصر خود بقلم میرفت ، و او را رساله ای است درباب لزوم اصلاح خط کنونی فارسی
چشمه آزادلغتنامه دهخداچشمه آزاد. [ چ ِ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قلعه حمام ، بخش جنت آباد شهرستان مشهد که در 30 هزارگزی شمال باختری صالح آباد واقع است . کوهستانی است با هوای معتدل و 97 تن سکنه دارد. آبش از چشمه ، محصولش غلات ، ذر
شهرآزادلغتنامه دهخداشهرآزاد. [ ش َ ] (اِخ ) خمانی بنت بهمن بن اسفندیار، و به روایتی چنان است که این خمانی لقبی است اما نام او شهرآزاد بوده ست . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 15).
شهرآزادلغتنامه دهخداشهرآزاد. [ ش َ ] (اِخ ) نام شهری است . (برهان ) (ناظم الاطباء). شهرآزادیه . (ناظم الاطباء) : بنفشه زیر وز بر شاخ سوسن چو بردیبای زنگاری مزمربه شادروان شهرآزاد ماند که اسکندر بر او پاشید گوهر. دقیقی .رجوع به