هزمانلغتنامه دهخداهزمان . [ هََ ] (اِخ ) جایی است که چاههای جریر در آنجا بود و اهل آن شکایت به حضرت نبوی بردند، آن حضرت امر آنان را فیصل داد. (معجم البلدان ).
هزمانلغتنامه دهخداهزمان . [ هََ ] (ق ) مخفف هر زمان باشد که افاده ٔ هر دم و هر ساعت می کند. (برهان ) : آسمان آسیای گردان است آسمان آسِمان کند هزمان . کسائی .کز فروغ مکارمش هزمان مورچه بشمرد ز دور ضریر. خسرو
هزمانلغتنامه دهخداهزمان . [ هَُ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
ازمانلغتنامه دهخداازمان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ زَمَن . (منتهی الارب ). ج ِ زمان . (دهار). روزگارها. وقتها. (غیاث ). اوقات قلیل یا کثیر. (منتهی الارب ) : ذکر آن اریاح سرد زمهریراندر آن ایام و ازمان عسیر. مولوی . || اجزاء ساعات معوجه . <
اریاحلغتنامه دهخدااریاح . [ اَرْ ] (ع اِ) ج ِ ریح . (منتهی الارب ) (دهار). بادها : ذکرآن اریاح سرد زمهریراندر آن ایام و ازمان عسیر.مولوی .
ازمانلغتنامه دهخداازمان . [ اِ ] (ع مص ) مزمن شدن بیماری . || دیرینه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آمدن روزگار بر کسی . (منتهی الارب ). || انکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
مزمن گردیدنلغتنامه دهخدامزمن گردیدن . [ م ُ م ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کهنه شدن . ازمان . دیرینه گشتن . تقادم : و آن را [ کفتگی لب ها ] که مزمن گردد این طلا بکار دارند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا).