آزمون خوردگیcorrosion testواژههای مصوب فرهنگستانآزمونی برای تعیین میزان مقاومت به خوردگی یک فلز در محیطهای خورنده با روشهای مختلف
آزمونلغتنامه دهخداآزمون . [ زْ / زِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر از آزمودن . بلا. امتحان . تجربه . تجربت . آزمایش . رَوَن . آروین . سنجش . اروند : کنون آزمون را یکی کارزاربسازیم تا چون بود روزگار. فردوسی .<br
آزمونفرهنگ فارسی عمید۱. آزمایش؛ امتحان: ◻︎ وگر آزمون را کسی خورد زهر / از آن خوردنش درد و مرگ است بهر (فردوسی: ۸/۷۳)، ◻︎ کنون آزمون را یکی کارزار / بسازیم تا چون بُوَد روزگار (فردوسی: ۳/۲۶۴).۲. حاصل تجربه.۳. مجموع سئوالهای تشریحی یا چندگزینهای برای سنجیدن دانش فرد و نمره دادن به او.۴. [قدیمی] تجربه.
آزمون خوردگی شیشهافزاریglassware corrosion testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون آزمایشگاهی برای ارزیابی میزان پذیرفتاری خوردگی یک ماده تحت شرایط واپایی محیط
آزمون خوردگی برقکافتیelectrolytic corrosion test, EC testواژههای مصوب فرهنگستانروشی قطبشی که برای شبیهسازی شرایط محیطی قطعات آبکاری مورد استفاده قرار میگیرد
آزمون خوردگی چرخهایcyclic corrosion testing, CCTواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در یک محفظۀ بسته و در شرایط خشک و مرطوب مشابه با شرایط واقعی انجام میشود
آزمون خوردگی شتابیافتهaccelerated corrosion testواژههای مصوب فرهنگستانآزمونی که در آن با شبیهسازی محیطی و اضافه کردن مواد خورنده به محیط، اثر خوردگی بر تجهیزات صنعتی را در زمان کوتاهتری بررسی میکنند
آزمون خوردگی غوطهایimmersion corrosion testingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون با غوطهور کردن فلز آلیاژ در محلول یا مایع خاص که در آن بعد از مدت زمانی معینی کاهش وزن فلز یا آلیاژ اندازهگیری میشود
الکترود کارworking electrodeواژههای مصوب فرهنگستانالکترودی که برای آزمون خوردگی در پیل شیمیایی به کار میرود
آزمون آشکارسازی تُردشembrittlement-detector testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته برای تعیین میزان تردکنندگی آب در دیگهای بخار
آزمون مِهِ نمکی شتابیافتۀ مسcopper-accelerated salt spray test, CASS testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته برای ارزیابی پوششهای حاصل از الکترونهشت و پوششهای آندی بر روی آلومینیم که در آن از مسکلرید استفاده میکنند
دستورنامۀ آزمون کوتاهمدتshort-term test procedureواژههای مصوب فرهنگستاندستورالعملی برای نوعی آزمون خوردگی که در آن زمان ارزیابی یک ماده یا سامانه بهطور محسوسی کمتر از زمانی است که آن ماده بهطور طبیعی در معرض خوردگی قرار میگیرد و تخریب میشود
آزمون مِهِ نمکی استیکاسیدacetic acid salt fog test, acetic acid salt spray testواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آزمون خوردگی شتابیافته که در آن فلزات آهنی و غیرآهنی با پوشش آلی و غیرآلی در معرض پاشش استیکاسید قرار میگیرند
آزمونلغتنامه دهخداآزمون . [ زْ / زِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر از آزمودن . بلا. امتحان . تجربه . تجربت . آزمایش . رَوَن . آروین . سنجش . اروند : کنون آزمون را یکی کارزاربسازیم تا چون بود روزگار. فردوسی .<br
آزمونفرهنگ فارسی عمید۱. آزمایش؛ امتحان: ◻︎ وگر آزمون را کسی خورد زهر / از آن خوردنش درد و مرگ است بهر (فردوسی: ۸/۷۳)، ◻︎ کنون آزمون را یکی کارزار / بسازیم تا چون بُوَد روزگار (فردوسی: ۳/۲۶۴).۲. حاصل تجربه.۳. مجموع سئوالهای تشریحی یا چندگزینهای برای سنجیدن دانش فرد و نمره دادن به او.۴. [قدیمی] تجربه.
سنگ آزمونلغتنامه دهخداسنگ آزمون . [ س َ ] (ص مرکب ) همان سنگ آزما است : بدان آهن که او سنگ آزمون کردتواند بیستون را بیستون کرد. نظامی .رجوع به سنگ آزما شود.
نیک آزمونلغتنامه دهخدانیک آزمون . (ص مرکب ) نیک آزموده . مورد اعتماد و منتخب : به هر دوری که می خوردی طرب کردن فزون بایدموافق دوستان یک دل همه نیک آزمون باید.منوچهری .
آزمونلغتنامه دهخداآزمون . [ زْ / زِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر از آزمودن . بلا. امتحان . تجربه . تجربت . آزمایش . رَوَن . آروین . سنجش . اروند : کنون آزمون را یکی کارزاربسازیم تا چون بود روزگار. فردوسی .<br
آزمونفرهنگ فارسی عمید۱. آزمایش؛ امتحان: ◻︎ وگر آزمون را کسی خورد زهر / از آن خوردنش درد و مرگ است بهر (فردوسی: ۸/۷۳)، ◻︎ کنون آزمون را یکی کارزار / بسازیم تا چون بُوَد روزگار (فردوسی: ۳/۲۶۴).۲. حاصل تجربه.۳. مجموع سئوالهای تشریحی یا چندگزینهای برای سنجیدن دانش فرد و نمره دادن به او.۴. [قدیمی] تجربه.
بدآزمونلغتنامه دهخدابدآزمون . [ ب َ / ب َ زِ ] (ص مرکب ) چیزی که آزمایش آن نتیجه ٔ بدی می دهد : انده ارچه بدآزمون تیریست صبر تن دار نیک خفتانیست . مسعودسعد.و رجوع به آزمون شود.