خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آسیمه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آسیمه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āsime آشفته؛ شوریدهحال؛ پریشانخاطر؛ سرگشته؛ مضطرب؛ مشوش:◻︎ نه آسیمه گشت و نه پرسید راز / نیایشکنان رفت و بردش نماز (فردوسی: ۱/۷۸)، ◻︎ یکی بانگ برزد بر او مادرش / که آسیمه برگشت جنگی سرش (فردوسی: ۶/۶۶).
-
واژههای مشابه
-
آسیمه سر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āsimesar = سراسیمه: ◻︎ آسیمهسار و سرنگون، او از برون، من از درون / او غرق خوی، من غرق خون، او منتظر من محتضر (قاآنی: ۲۸۵).
-
جستوجو در متن
-
آسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] 'āsi جراح؛ پزشک: ◻︎ نوشدارو و مفرح که جُوی فعل نکرد / هم بدان آسی آسیمهنظر بازهید (خاقانی: ۱۶۴).
-
آسیون
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āsivan سرگردان؛ آسیمه؛ سرگشته؛ حیران: ◻︎ گرنه عشقت کرد آسیون مرا / از چه رو سرگشته و آسیونم (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۴).
-
سار
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) sār ۱. شبیه؛ نظیر؛ مانند؛ گونه (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بادسار، خاکسار، خجلسار، خوارسار، دشتسار، دیوانهسار، دیوسار، زیرکسار، مارسار: ◻︎ گناه آید از بندۀ خاکسار / به امید عفو خداوندگار (سعدی۱: ۱۹۶).۲. جای بسیاری و فراوانی چیزی (در ترکیب ...