آشوبگرفرهنگ مترادف و متضاد۱. آشوبطلب، اخلالگر، بلواطلب، شورشگر، فتنهجو، مخل، ۲. مفتن، مفسدهجو، هلالوشجو ۳. دلبر، دلفریب، فتان، فتنهانگیز ≠ آشتیطلب، سازشگر، مصلح
آشوبگرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ، اخلالگر، تحریککننده، هیزمبیارمعرکه، خرابکار مُبلّغ، هوچی آشوبطلب، شورشی، شورش کننده، خرابکار خیابانی، اوباش
اسوبارلغتنامه دهخدااسوبار. [ اَ ] (ص ، اِ) بلغت زند وپازند بمعنی سوار است که در مقابل پیاده باشد. (برهان ) (انجمن آرای ناصری ). این لغت در پهلوی بصورت «اسه بار» و «اسپه وار» و «اسپه بارک » و «اسوار» آمده وبمعنی برنده ٔ اسب و سوار و در پارسی باستان «اسه بره » بمعنی «اسب بردن » است .