آلوچهلغتنامه دهخداآلوچه . [ چ َ / چ ِ ] (اِ مصغر) مصغّر آلو. قسم خرد و ترش تر گوجه . اِدرِک . اجاص . (داود ضریر انطاکی ). آلنج . نیسوق : سیب و زردآلو وآلوچه و امرود و هلوباز انجیر وزیری ّ و خیار خوشخوار.بسح
پودر آلیاژیalloyed powder/ alloy powderواژههای مصوب فرهنگستانپودری فلزی مرکب از حداقل دو جزء که بهطور نسبی یا کامل با هم آلیاژ شدهاند
آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
آلیاژ زودگدازfusible alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی فلزی که بهآسانی و عموماً زیر دمای 100 درجه ذوب میشود و در دمای نسبتاً پایین شکلپذیری خوبی دارد
روانساز آلیاژیalloy fluxواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از عناصر واکنشدهنده با فلز پرکن، برای تهیۀ آلیاژ موردنظر در فلز جوش
چشمه آلوچهلغتنامه دهخداچشمه آلوچه . [ چ َ م َ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کندوله ٔبخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه که در 45 هزارگزی شمال باختری صحنه و 2 هزارگزی جنوب راه کندوله واقع است . دشت و سرد
کانی آلوچهلغتنامه دهخداکانی آلوچه . [ چ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج که اکنون مخروبه ای است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
کانی آلوچهلغتنامه دهخداکانی آلوچه . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه شهرستان سقز واقع در 24هزارگزی شمال باختری بانه و یک هزارگزی باختر سیاحومه . ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 90 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود
قشلاق آلوچهلغتنامه دهخداقشلاق آلوچه . [ ق ِ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 11 هزارگزی شمال ورزقان و 10هزاروپانصدگزی ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن <span
آلوچه سگکلغتنامه دهخداآلوچه سگک . [ چ َ / چ ِ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) قسم پست و خرد و ترش ِ آلوچه . نِلْک . آلوکوهی .
آلوچه سگکلغتنامه دهخداآلوچه سگک . [ چ َ / چ ِ س َ گ َ ] (اِ مرکب ) قسم پست و خرد و ترش ِ آلوچه . نِلْک . آلوکوهی .
چشمه آلوچهلغتنامه دهخداچشمه آلوچه . [ چ َ م َ چ َ / چ ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان کندوله ٔبخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاه که در 45 هزارگزی شمال باختری صحنه و 2 هزارگزی جنوب راه کندوله واقع است . دشت و سرد
کانی آلوچهلغتنامه دهخداکانی آلوچه . [ چ ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جوانرود بخش پاوه شهرستان سنندج که اکنون مخروبه ای است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5).
کانی آلوچهلغتنامه دهخداکانی آلوچه . [ چ ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت طال بخش بانه شهرستان سقز واقع در 24هزارگزی شمال باختری بانه و یک هزارگزی باختر سیاحومه . ناحیه ای است کوهستانی سردسیر و دارای 90 تن سکنه . از چشمه مشروب میشود
قشلاق آلوچهلغتنامه دهخداقشلاق آلوچه . [ ق ِ چ ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 11 هزارگزی شمال ورزقان و 10هزاروپانصدگزی ارابه رو تبریز به اهر. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن <span