حماتلغتنامه دهخداحمات . [ ح َم ْ ما ] (ع اِ) ج ِ حَمَّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به حمة شود.
حماتلغتنامه دهخداحمات . [ ح َ ] (اِخ ) حماة شهرکی است بشام ، آبادان و با نعمت و سخت خرم . (حدود العالم ). رجوع به رحله ٔ ابن بطوطه و حماة شود.
حمادلغتنامه دهخداحماد. [ ح َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نهر هاشم بخش مرکزی شهرستان اهواز. آب آن از چاه . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه آن در تابستان اتومبیل رو است . ساکنین از طایفه ٔ سادات هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
حمادلغتنامه دهخداحماد. [ ح َم ْ ما ] (اِخ ) ابن ابی حنیفه ٔ نعمان ثابت ، مکنی به ابی اسحاق . وی بر مذهب پدر میرفت و در خیر و صلاح پایه ٔ رفیع داشت . چون ابوحنیفه درگذشت و دایع بسیار از زر و سیم و جز آن نزد وی بود که خداوندان آن غائب بودند و از آنجمله اموال یتیمانی چند بودی ، حماد آن مالها نزد
آماده کردنلغتنامه دهخداآماده کردن . [ دَ / دِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِعداد. احتشاد. برساختن . ساختن . مهیا کردن . اشراط. تیار، راست ، بسامان کردن . پرداختن . ساختن و پرداختن . آمادن .
آماده کردندیکشنری فارسی به انگلیسیaccommodate, arrange, dress, equip, fit, fix, mobilize, prepare, prime, provide, ready, refit, unlimber
آماده کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کردن، حاضرکردن، مهیاساختن، فراهم کردن، انبارکردن بهپیشفرستادن، روانه کردن، منظم کردن تأمین کردن، گرد آوردن، جمع کردن کاشتن
بارگیری کاروانیconvoy loadingواژههای مصوب فرهنگستانبارگیری عمدۀ یک یگان با آماد و تجهیزات وابسته به آن در شناورهایی که گروهی حرکت میکنند
دورۀ بازآمادoverhaul period, time between overhauls, TBOواژههای مصوب فرهنگستانفاصلۀ زمانی بین بازآمادهای پیدرپی
بازآمادoverhaulواژههای مصوب فرهنگستانتعمیر و آمادهسازی هر وسیله با پیادهکردن قطعات اصلی و فرعی، شامل بازدید و قطعهگذاری و تراشکاری و تعمیر موتور که به سوار کردن و بستن قطعات و بازدید نهایی ختم میشود
زمان بازآمادlayover timeواژههای مصوب فرهنگستانمدتزمانی که برای جبران تأخیرهای احتمالی و آماده شدن برای سفر بازگشت، در برنامهریزی در نظر گرفته میشود