آمارگرلغتنامه دهخداآمارگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) مأمور انجام کارهای آمار. مأمور احصائیّه . (فرهنگستان ).
امارگیرلغتنامه دهخداامارگیر. [ اَ] (نف مرکب ) حساب گیرنده . (آنندراج ). آمارگیر. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به آمارگیر و امار و اماره شود.
آمارگیری درونخودروin-vehicle surveyواژههای مصوب فرهنگستانبرداشت اطلاعات مسافران سامانههای حملونقل همگانی ازطریق مصاحبه در هنگام سفر با آن سامانه
اماره گیرلغتنامه دهخدااماره گیر. [ اِ رَ / رِ ] (نف مرکب ) آمارگیر. امارگیر. رجوع به آمارگیر و آنندراج شود.
امارگیرلغتنامه دهخداامارگیر. [ اَ] (نف مرکب ) حساب گیرنده . (آنندراج ). آمارگیر. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به آمارگیر و امار و اماره شود.
آمارگیری جمعیت جاریcurrent population surveyواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آمارگیری نمونهای کل جمعیت یا زیرگروههای مختلف جمعیت، بهصورت سالانه یا فصلی یا ماهانه، برای برآورد میزان درآمد و اشتغال و دیگر ویژگیهای نیروی کار متـ . آمارگیری جمعیت موجود
آمارگیری درونخودروin-vehicle surveyواژههای مصوب فرهنگستانبرداشت اطلاعات مسافران سامانههای حملونقل همگانی ازطریق مصاحبه در هنگام سفر با آن سامانه