آماهیدنلغتنامه دهخداآماهیدن . [دَ ] (مص ) آماسیدن . تورم . تهبج . ورم کردن . باد کردن . تَحدر. انتفاخ . (زوزنی ). اجدار. اسمغداد. تسخید. احدار: در قسمی از داءالفیل پای برآماهد و سخت شود.- آماهیدن پی دست چاروا ؛ انتشار.- آماهیدن جراحت ؛ بغی