متهجیلغتنامه دهخدامتهجی . [ م ُ ت َ هََ ج ْ جی ] (ع ص ) (از «هَ ج و») آنکه حروف مقطعات خواند. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آموزاننده ٔ الفبا. (ناظم الاطباء). و رجوع به تهجی شود.
متقوفلغتنامه دهخدامتقوف . [ م ُ ت َ ق َوْ وِ ] (ع ص ) بازدارنده .(آنندراج ) (از منتهی الارب ). || سخن آموزاننده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).کسی که سخن گفتن می آموزاند کسی را و به وی میگوید چنین و چنان بگو. (ناظم الاطباء). رجوع به تقوف شود.
دانش آموزلغتنامه دهخدادانش آموز. [ ن ِ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) که دانش آموزد. که علم آموزد. که دانش فراگیرد. شاگرد. (غیاث ). شاگرد مدرسه . طالب علم . آموزنده ٔ علم : چو بر دین حق دانش آموز گشت چو دولت بر آفاق پیروز گشت . نظامی .خرد دانش
معلملغتنامه دهخدامعلم . [ م ُ ع َل ْ ل ِ ] (ع ص ، اِ) آموزاننده . (غیاث ) (آنندراج ). آموزنده . تعلیم کننده . مدرس . (ناظم الاطباء). آموزگار. آموزنده . استاد. مدرس . شیخ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : فرستاده ٔ شاه چون دید زودهمان بانگ و خشم معلم شنود. <p