آمینیلغتنامه دهخداآمینی . (اِخ ) نام محلی کنار راه خاش به جالق میان گدار برنجانه و بالاقلعه در 239800 گزی خاش .
آمین زیستزادbiogenic amineواژههای مصوب فرهنگستانآمینی که از واکنش برخی زیمایهها/ آنزیمهای میکربی با آمینواسیدها تولید میشود
قند آمینیamino sugarواژههای مصوب فرهنگستانقندی که در موقعیت کربن شمارۀ دو آن، یک گروه آمینی جایگزین گروه هیدروکسیل شده باشد
امنیلغتنامه دهخداامنی . [ اَ ] (اِخ ) ملاغنی . از شاعران است . در 1004 هَ .ق . زنده بوده . رجوع به فرهنگ سخنوران شود.
امینیلغتنامه دهخداامینی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به امین . || (اِخ ) طایفه ای از اهالی قزوین . (ناظم الاطباء).
قند آمینیamino sugarواژههای مصوب فرهنگستانقندی که در موقعیت کربن شمارۀ دو آن، یک گروه آمینی جایگزین گروه هیدروکسیل شده باشد
امینیلغتنامه دهخداامینی . [اَ ] (حامص ) امین بودن . امانت دار بودن : از وفاداری و امینی اوشاد بودم به همنشینی او.نظامی .
قند آمینیamino sugarواژههای مصوب فرهنگستانقندی که در موقعیت کربن شمارۀ دو آن، یک گروه آمینی جایگزین گروه هیدروکسیل شده باشد