آنجالغتنامه دهخداآنجا. (اِ مرکب ، ق مرکب ) از اسماء اشاره بجائی دور چون ثَم َّ و هنا و هنالک در زبان عرب : از آنجا به نزدیک مادر دوان بیامد چو خورشید روشن روان . فردوسی .چو آنجارسید آن گرانمایه شاه پذیره شدش پهلوان سپاه . <
هنزالغتنامه دهخداهنزا. [ هََ ] (اِخ ) دهستانی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . دارای دوهزار تن سکنه و شامل 51 آبادی . آب آن از رودخانه و چشمه و محصول عمده ٔ دهستان غله ، حبوب و لبنیات است . مرکز دهستان قریه ٔ هنزا است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span
منذدیکشنری عربی به فارسیبعد از , پس از , از وقتي که , چون که , نظر باينکه , ازاينرو , چون , از انجايي که
پاکنهلغتنامه دهخداپاکنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آنجایی از تون که گلخن تاب ایستد تیز کردن آتش را.
سالزباخلغتنامه دهخداسالزباخ . (اِخ ) شهری است از آلمان (بد) نزدیک آنجایی که در سال 1675م . تورن کشته شده بود و دارای 1540 تن سکنه است .
پاشنه گاهلغتنامه دهخداپاشنه گاه . [ ن َ / ن ِ ] (اِمرکب ) آنجایی از دوپهلوی اسب که پاشنه ٔ سوار بر آن خورد: مَعدّ؛ پاشنه گاه سوار از اسب . (منتهی الارب ).