لغتنامه دهخدا
زبیبی . [ زَ ] (ع ص نسبی ، اِ) زبیب فروش . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زباب و زبیبی ،فروشنده ٔ زبیب را گویند. (از تاج العروس ) (از شرح قاموس ). مویز و کشمش فروش . (ناظم الاطباء). مویزفروش . (مهذب الاسماء). || آب مویز ترنهاده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). آب مویز. (البست