کاربردآموزی سمعکhearing aid orientation, HAOواژههای مصوب فرهنگستانآموزش استفادة درست و طریقة نگهداری از سمعک به کاربر سمعک و خانوادة او
احویلغتنامه دهخدااحوی . [ اَ وا ] (ع ص ) سیاه . سیاه مایل بسبزی . || سرخ مایل بسیاهی . || سیه گونه . گندم گونه . || سیاه لب . سیاه فام لب و جز آن . (زوزنی ) (مهذب الاسماء). کبودوام لب و جز آن . || گیاهی که بسیاهی زند. مؤنث : حَوّاء. ج ، حُوّ.
احویلغتنامه دهخدااحوی . [ اَ وا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از حوایة و حی ّ. حاوی تر. گِردگیرنده تر. شامل تر.
آهوی مشکینلغتنامه دهخداآهوی مشکین . [ ی ِ م ِ / م ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آهوی تاتار : یارب آن آهوی مشکین بختن بازرسان وآن سهی سرو خرامان بچمن بازرسان .حافظ.
نافهفرهنگ فارسی معین(فِ) [ په . ] (اِ.) 1 - ناف آهوی مشک . 2 - ماده ای که در ناف آهوی مشک جمع می شود.
مشکفرهنگ فارسی عمیدمادۀ خوشبو و سیاهرنگی که در ناف آهوی مشک تولید میشود. = آهو ⟨ آهوی مشک⟨ مشک سارا: [قدیمی] مشک خالص و بیغش؛ مشک ناب.
نافهفرهنگ فارسی عمید۱. نافمانند؛ مانند ناف.۲. (زیستشناسی) کیسۀ کوچکی که زیر شکم آهوی مشک قرار دارد و مشک از آن خارج میشود.۳. [مجاز] مادهای که در ناف آهوی مشک جمع میشود؛ مشک.
آهویلغتنامه دهخداآهوی . (اِ) (در حال اضافه ) آهو. غزال : یارب آن آهوی مشکین بختن بازرسان وآن سهی سرو خرامان بچمن بازرسان .حافظ.
آهویلغتنامه دهخداآهوی . (اِ) (در حال اضافه ) عیب : ولیکن نبیند کس آهوی خویش ترا روشن آید همی خوی خویش . فردوسی .چنین گفت آنکس که آهوی خویش ببیند بگرداند آیین و کیش . فردوسی .چه فرمائیَم چیست نیروی
آهویلغتنامه دهخداآهوی . (اِ) (در حال اضافه ) آهو. غزال : یارب آن آهوی مشکین بختن بازرسان وآن سهی سرو خرامان بچمن بازرسان .حافظ.
آهویلغتنامه دهخداآهوی . (اِ) (در حال اضافه ) عیب : ولیکن نبیند کس آهوی خویش ترا روشن آید همی خوی خویش . فردوسی .چنین گفت آنکس که آهوی خویش ببیند بگرداند آیین و کیش . فردوسی .چه فرمائیَم چیست نیروی