خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
آهو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
آهو
لغتنامه دهخدا
آهو. (اِ) (از: آ علامت سلب و نفی به معنی نه و نا + هوک ، به معنی خوب . عیب . نقص . خبط. خطا. ادمان خمر). عیب . نقص . ذمیمه . رذیله . صفت زشت . عوار. مقابل هنر، فضیلت : یک آهوست خان را چو ناریش پیش چو پیش آوریدی صد آهوش بیش . ابوشکور.خردمند گوید که مر...
-
آهو
لغتنامه دهخدا
آهو. (اِ) غزال . غزاله . ظبی . ظبیه . ابوالسفاح . فائر. ج ، فور : بباغ اندر کنون مردم نبرّد مجلس از مجلس براغ اندر کنون آهو نبرّد سیله از سیله . رودکی .چون نهاد او پَهَنْد را نیکوقید شد در پَهَنْد او آهو. رودکی .آهو از دام اندرون آواز دادپاسخ گرزه بد...
-
واژههای مشابه
-
اهو
لغتنامه دهخدا
اهو. [ اُ هََ / هُو ] (صوت ) آوازی که تعجب را بدان بیان کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
پوست آهو
لغتنامه دهخدا
پوست آهو. [ت ِ] (اِ مرکب ) جلد آهو: کاغذ پوست آهو؛ کاغذی که از چرم آهو کنند و آن در قدیم متداول بوده است .
-
نافه ٔ آهو
لغتنامه دهخدا
نافه ٔ آهو. [ ف َ / ف ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ناف مشکین آهو. نافه : خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر اوشیرمردان را از نافه ٔ آهو کم نیست . خاقانی .هنرت مشک نافه ٔ آهوست چه عجب مشک درد سر زاید. خاقانی .نافه ٔ آهو شده ست ناف زمین از صباعقد دوپی...
-
شاخ آهو
لغتنامه دهخدا
شاخ آهو. [ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بمعنی کمان تیراندازی باشد. (برهان قاطع). کنایه از کمان است . (آنندراج ) (غیاث ) (انجمن آرا) : چو بر شاخ آهو کشد چرم گوربدوزد سر مور بر پای مور. نظامی (از انجمن آرا).- امثال : برات بر شاخ آهو ؛ کنایه از وعده ...
-
رود آهو
لغتنامه دهخدا
رود آهو. [ دِ ] (اِخ ) نام رودخانه ایست . (برهان قاطع) (آنندراج ).
-
ضامن آهو
لغتنامه دهخدا
ضامن آهو. [ م ِ ن ِ ] (اِخ ) نزد عوام لقب حضرت امام رضا (ع ). ضمانت از آهو منسوب به علی بن الحسین علیهماالسلام نیز هست . (حبیب السیر چ تهران ج 1 ص 219).
-
باغ آهو
لغتنامه دهخدا
باغ آهو. [ غ ِ ] (اِخ ) باغی است از باغهای هرات . (آنندراج ).
-
بر آهو سوار شدن
لغتنامه دهخدا
بر آهو سوار شدن . [ ب َ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) به آهو سوار شدن . کنایه از جلد و شتاب رفتن . (آنندراج ) : شدند آن هزبران آئین شکاربر اندازِ آهو بر آهو سوار. هاتفی (آنندراج ).چون روان شد شاه شیرافکن به آئین شکارازبرای شیر کشتن گشت بر آهو سوار. امیرخسر...
-
بر شاخ آهو
لغتنامه دهخدا
بر شاخ آهو. [ ب َ خ ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وعده ٔ دروغ و معدوم را موجود نمودن بدروغ و خبرهای بی بنیاد. (آنندراج ) (مجموعه ٔ مترادفات ). این مثل در جایی بکار رود که حصول مقصد ممکن نیست و وصول بمراد متعذر است زیرا که شاخ آهو خالی از برگ و بار است...
-
واژههای همآوا
-
اهو
لغتنامه دهخدا
اهو. [ اُ هََ / هُو ] (صوت ) آوازی که تعجب را بدان بیان کنند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
عهو
لغتنامه دهخدا
عهو. [ ع ِهَْ وْ ] (ع اِ) خرکره . (منتهی الارب ) (آنندراج ).کره خر. (ناظم الاطباء). جحش . (اقرب الموارد). || (ص ) شتر استوار و توانا شگرف شانه نازک اندام پشت . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). شتر نجیب نازک شانه ٔ باریک پشت استوار و توانا. (ناظم الاطباء...