آهنگرلغتنامه دهخداآهنگر. [ هََ گ َ ] (ص مرکب ) پیشه وری که آهن در کوره تافته و کوبد و آلات آهنینه سازد. حداد. هبرَقی . هالکی . قین . ریّام . نهامی . نهامین : کشاورز و آهنگر و پای باف چو بیکار باشند سَرْشان بکاف . ابوشکور.سر سروران ز
آهنگرفرهنگ فارسی عمیدکسی که پیشهاش ساختن آلات و ادوات آهنی است؛ پیشهوری که آهن را در کوره سرخ میکند و از آن آلات و ادوات آهنی میسازد؛ نهامی؛ نهامین.
کلانهلغتنامه دهخداکلانه . [ ک ِ ن َ / ن ِ ] (اِ) کلانه ٔ آهنگر. آتشدان آهنگر. کوره ٔ آهنگر. تنور آهنگر. (زمخشری ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا).