پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
پایۀ دستگاه شمارbase of a number systemواژههای مصوب فرهنگستاندر یک دستگاه شمار، عددی طبیعی و بزرگتر از یک که هر عدد طبیعی برحسب توانهای آن با ضرایب صحیح نامنفی نوشته میشود متـ . پایۀ دستگاه اعداد
پایۀ فضای بُرداریbasis of a vector spaceواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای خطی مستقل در یک فضای بُرداری که فضا را تولید میکند
آگهی پیشنماpop-over advertisement, pop-over adواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آگهی که در صفحۀ وِب پیش روی کاربر ظاهر میشود و روی بخشی از صفحۀ جاری را میگیرد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
alarumsدیکشنری انگلیسی به فارسیآلارم ها، اگاهی از خطر، هشدار، از خطر اگاهانیدن، اخطار، شیپور حاضرباش، اشوب، هراس، بیم و وحشت
جرس الانذاردیکشنری عربی به فارسیهشدار , اگاهي از خطر , اخطار , شيپور حاضرباش , اشوب , هراس , بيم و وحشت , ساعت زنگي , از خطر اگاهانيدن , هراسان کردن , مضطرب کردن
آگاهیلغتنامه دهخداآگاهی . (حامص ، اِ) شناخت . خبَر. نباء. اطلاع . آگهی . || علم . معرفت . خبرت . وقوف . عرفان : پس آگاهی آمد به اسفندیارکه کشته شد آن شاهزاده سوار. فردوسی .پس آگاهی آمد بشاه بزرگ ز مهراب و دستان سام سترگ . <p
آگاهیفرهنگ فارسی عمید۱. خبر داشتن؛ اطلاع.۲. هوشیاری؛ آگاه بودن: ◻︎ عبادت به تقلید، گمراهی است / خُنُک رهرویی را که آ گاهی است (سعدی۱: ۱۷۸).۳. (اسم) سازمان نیروی انتظامی برای کشف دزدی، جنایت، و دستگیر کردن بزهکاران؛ تٲمینات.۴. (اسم) [قدیمی] خبر.⟨ آگاهی خواستن: (مصدر لازم) خبر خواستن؛ خبر پرس
دژآگاهیلغتنامه دهخدادژآگاهی . [ دُ ] (حامص مرکب ) دژآگاه بودن . جهل مرکب . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به دژآگاه شود.
خودآگاهیلغتنامه دهخداخودآگاهی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) آگاهی بدون واسطه بچیزی .اطلاع به امری بدون واسطه . شناخت امری بدون رابطه .
کارآگاهیلغتنامه دهخداکارآگاهی . (حامص مرکب ) اطلاع و معرفت به اجسام . (ناظم الاطباء).- اداره ٔ کارآگاهی ؛ اداره ای در شهربانی که وظیفه ٔ آن کسب اطلاعات مخفی و کشف جرایم است .
ناآگاهیلغتنامه دهخداناآگاهی . (حامص مرکب ) مقابل آگاهی . ناآگاه بودن . غفلت . بی خبری . رجوع به آگاهی شود.
ناخودآگاهیلغتنامه دهخداناخودآگاهی . [ خوَدْ / خُدْ ] (حامص مرکب ) حالت و صفت ناخودآگاه . بی خویشتنی . از خود بی خبر بودن .