پایة تیرک دهانهhatch carrier, hatch socket, beam socket, hatch beam shoeواژههای مصوب فرهنگستانهریک از پایههای دو طرف انبار که تیرکهای دهانه را نگه میدارد
پایۀ دستگاه شمارbase of a number systemواژههای مصوب فرهنگستاندر یک دستگاه شمار، عددی طبیعی و بزرگتر از یک که هر عدد طبیعی برحسب توانهای آن با ضرایب صحیح نامنفی نوشته میشود متـ . پایۀ دستگاه اعداد
پایۀ فضای بُرداریbasis of a vector spaceواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای خطی مستقل در یک فضای بُرداری که فضا را تولید میکند
آگهی پیشنماpop-over advertisement, pop-over adواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آگهی که در صفحۀ وِب پیش روی کاربر ظاهر میشود و روی بخشی از صفحۀ جاری را میگیرد
زبانهای هستهآغازhead-first languages, head-initial languagesواژههای مصوب فرهنگستانزبانهایی که در آنها هستۀ گروه در ابتدای آن قرار میگیرد
آگاهلغتنامه دهخداآگاه . (اِخ ) تخلص مولوی محمد باقر، از شعرای پارسی سرای هند. (1158-1220 هَ .ق .). || تخلص اردشیرمیرزا پسر عباس میرزا.
آگاهلغتنامه دهخداآگاه . (ص ) آگه . مطلع. باخبر. مخبر. خبردار. مستحضر.- آگاه بودن ؛ خبر داشتن . آگاهی داشتن : ز کوه سپند و ز پیل ژیان گمانم که آگاه بد پهلوان . فردوسی .گرازان گرازان نه آگاه از این که
آگاهفرهنگ فارسی عمید۱. باخبر؛ مطلع: ◻︎ هرکه او بیدارتر پردردتر / هرکه او آ گاهتر رخ زردتر (مولوی: ۶۰).۲. هوشیار؛ دانا.۳. (قید) با دانایی.۴. مُطلع (در ترکیب با کلمۀ دیگر) دلآگاه، کارآگاه.⟨ آگاه شدن: (مصدر متعدی) باخبر شدن؛ خبردار شدن.⟨ آگاه کردن: (مصدر متعدی)۱. باخبر کردن.
آگاهدیکشنری فارسی به انگلیسیaware, cognizant, conscious, informed, knowing, knowledgeable, sensible, sophisticated, well-informed, wise
درآگاهلغتنامه دهخدادرآگاه . [ دَ ] (اِخ ) دهی است مرکزدهستان درآگاه بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس ، واقع در 18هزارگزی باختر حاجی آباد و سر راه مالرو طارم به نی ریز، با 252 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . (
درآگاهلغتنامه دهخدادرآگاه . [ دَ ] (اِخ ) قریه ای است سه فرسنگی میانه ٔ جنوب و شرق خشن آباد. (فارسنامه ٔ ناصری ). نام یکی از دهستانهای پنجگانه ٔ بخش سعادت آباد شهرستان بندرعباس . این دهستان در جنوب حاجی آباد واقع و محدود است ؛ از شمال به دهستان طارم ، از خاور به دهستان فارعان از جنوب به دهستان
دژآگاهلغتنامه دهخدادژآگاه . [ دِ ] (اِ مرکب ) کوتوال و محافظت کننده ٔ قلعه . (از برهان ) (از ناظم الاطباء).
دژآگاهلغتنامه دهخدادژآگاه . [ دُ ] (ص مرکب ) دژاگه . سهمگین و خشم آلود. (ازبرهان ). سودائی . (ناظم الاطباء). خشمگین : سوار جهان نیوزار دلیرچو پیل دژآگاه و درنده شیر. دقیقی .کنون اندرآمد میانتان زریرچو گرگ دژآگاه و درنده شیر.
دل آگاهلغتنامه دهخدادل آگاه . [ دِ ](ص مرکب ) آگاه دل . دانا و هوشیار و بیداردل . (آنندراج ). عاقل . دوراندیش . باخبر. بیدار. (ناظم الاطباء).- پادشاه دل آگاه ؛ پادشاه خردمند و هوشیار. (ناظم الاطباء).