لغتنامه دهخدا
طمس . [ طَ ] (ع مص ) ناپدید کردن . (زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر). ناپیدا کردن . ناپدید کردن و ناپیدا شدن (لازم و متعدی ). (منتهی الارب ) : جبرئیل بادی در روی ایشان دمید طمس شدند، و طمس آن باشد که چشم و دهان و بینی یکی شود و روی ناپدید شود. فطمسنا اعینه