یاقوتةلغتنامه دهخدایاقوتة.[ ت َ ] (ع اِ) یک دانه یاقوت . (ناظم الاطباء). یکی یاقوت . (منتهی الارب ) : انه درة من درر الشرف لامن درر الصدف و یاقوتة من یواقیت الاحرار لامن یواقیت الاحجار. (ابوبکر خوارزمی از الجماهر بیرونی ص 14).
یاقوتیةلغتنامه دهخدایاقوتیة. [ تی ی َ ] (اِخ ) همراهان و سپاهیان یاقوت حاکم شیراز را یاقوتیه مینامیدند : فلما استتم العرض وجد نصف الیاقوتیة قد انحازوا عنه . (تجارب الامم ص 516).
پاکوتاهلغتنامه دهخداپاکوتاه . (ص مرکب ) (در حیوانات ) آنها که پای کوتاه دارند چون گوسفند و گاو و جز آنها مقابل پابلند.
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن محمد الصخری الخوارزمی ، مکنی به ابوالفضل . ابومحمد محمودبن ارسلان در تاریخ خوارزم گوید: او یکی از مفاخر خوارزم است و در اواخر سال 406 هَ .ق . کشته شده است . وی ادیبی کامل و عالمی ماهر و کاتبی بارع و شاعری ساحر بود.