عمراملغتنامه دهخداعمرام . [ ] (اِخ ) بمعنی قوم خدای تعالی است ، و آن نام «لاری » پدر موسی باشد. (از قاموس کتاب مقدس ). عِمران . رجوع به عمران (ابن فاهث بن لاوی بن ...) شود.
مَا کَانَ لِـفرهنگ واژگان قرآنسزاوار نیست که (مثل عبارت "وَمَا کَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى ﭐللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً أَن يَکُونَ لَهُمُ ﭐلْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ")
مرموسةلغتنامه دهخدامرموسة. [ م َ س َ ] (ع ص ) از مصدر رمس .رجوع به مرموس و رمس شود. || (اِمص ) اختلاط: وقعوا فی ة مرموسة من امرهم . (از اقرب الموارد).
فیوضیلغتنامه دهخدافیوضی . [ ف َ ضا ] (ع ص ) امرهم فیوضی بینهم ؛ یعنی مختلف اند در آن وتصرف می کند هر کس چیزی که مر دیگری راست . (منتهی الارب ). فیضوضی . فیضیضی . فیضوضاء. (از اقرب الموارد).
انهیلغتنامه دهخداانهی . [ اِ ها ] (ع ص ) نعت تفضیلی است . نهی کننده تر: در حدیث است ، قیل من خیرالناس یا رسول اﷲ قال آمرهم بالمعروف و انهاهم عن المنکر.
بواحلغتنامه دهخدابواح . [ ب َ ] (ع ص ) ظاهر و آشکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ظاهر وآشکار. یقول : امرهم بمعصیة بواحاً. (ناظم الاطباء). یقال : فعله بواحاً؛ ای جهاراً. (از اقرب الموارد).