ابتداءلغتنامه دهخداابتداء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ، اِ) ابتدا. آغاز. آغاز کار. اول . برداشت . درآمد. بدو. بدء. بدایت . فاتحه . شروع . سر. مبداء. منشاء. مقابل انتها: آن فاضل که تاریخ امیر عادل سبکتکین را... برانداز ابتدای کودکی ... من نیز تا آخر عمرش نبشتم . (تاریخ بیهقی ). مگر عاقبت کار خوب شود که اک
ابتدائیلغتنامه دهخداابتدائی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) اولی . آغازی . شروعی .- محکمه ٔ ابتدائی یا بدایت ؛ محکمه ٔ دون استیناف .- مدرسه ٔ ابتدائی ؛ مدرسه ٔ دون متوسطه که کودک بار اول در آن درس فرا گیرد و مدت آن در ایران فعلاً پنج سال باشد. <br
ابتداییدیکشنری فارسی به انگلیسیcommon, crude, elementary, embryonic, inaugural, inchoate, Neanderthal, pirmary, preliminary, primitive, rude, rudely, rudimentary, skeleton, unsophisticated
ابتداییفرهنگ فارسی معین(اِ تِ) [ ع . ابتدائی ] (ص نسب .) مقدماتی ، اولی ، آغاز. ؛مدرسة ~مدرسه ای که در آن نخستین دورة تحصیل را فراگیرد.
عهد احوال ابتداییلغتنامه دهخداعهد احوال ابتدایی . [ ع َ دِ اَح ْ ل ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرحله ای است از مراحل زندگی بشر و بعقیده ٔ علمای فن ،بشر در این مرحله فقط از حیث قوای عقلی از حیوان برتر بود و هیچگونه صنایعی نداشت و از وجود آتش هم بی خبر بود. از این عهد آثاری در دست نیست جز اسکلت ها و
ابتداییدیکشنری فارسی به انگلیسیcommon, crude, elementary, embryonic, inaugural, inchoate, Neanderthal, pirmary, preliminary, primitive, rude, rudely, rudimentary, skeleton, unsophisticated