مدیریت بر مبنای سرکشیmanagement by walking around, management by wandering about, management by walking about, MBWAواژههای مصوب فرهنگستانروشی در مدیریت که در آن بر حضور مستقیم و سرزدة مدیریت در امور کاری و گفتوگو با کارمندان تأکید میشود
اطلاعات هزینههای محلیinformation about typical costsواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به هزینههای اضافی احتمالی خرید کالاهای محلی و خدمات متداول در هر مقصد گردشگری
اطلاعات ورودentry information about a countryواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به قوانین و مقررات ورود به یک کشور و عبور و خروج از آن
اطلاعات فراغتی ـ ورزشیinformation about sport and leisure facilitiesواژههای مصوب فرهنگستانریز اطلاعات تسهیلات ورزشی و فراغتی موجود در مقصد اعم از اینکه در قرارداد قید شده باشد یا نشده باشد
عادات غذاییfood habits, dietary habits, eating habitsواژههای مصوب فرهنگستانرفتار افراد در انتخاب و مصرف غذا
مصلحلغتنامه دهخدامصلح . [ م ُ ل ِ ] (ع ص )به صلاح و نیکویی آورنده . (آنندراج ) (از غیاث ). || آنکه اصلاح می کند و بهتر می نماید. (ناظم الاطباء). اصلاح کننده . نیکوکننده . مقابل مفسد. که در صلاح ونیکویی بکوشد : خاندانها بحمداﷲ که یکی است در یگانگی و الفت مؤکدتر شود و د
ابددیکشنری عربی به فارسینابود کردن , از بين بردن , خنثي نمودن , برانداختن , بکلي نابودکردن , منهدم کردن , منقرض کردن , دفع افات کردن , بنظر امدن , نمودن , مناسب بودن , وانمود شدن , وانمود کردن , ظاهر شدن
ابدلغتنامه دهخداابد. [ اَ ب َ ] (ع ص ، اِ) استمرار وجود در زمانهای مقدره ٔ غیرمتناهیه در مستقبل ، چنانکه ازل استمرار وجود است در زمان ماضی غیرمتناهی . (تعریفات جرجانی ). استمرار وجود در ظرف آینده . زمانه ای که نهایت ندارد. زمانی که آنرا نهایت نباشد. همیشه . دائم . جاودان . جاویدان . همیشگی .
ابدلغتنامه دهخداابد. [ اَ ب َدد ] (ع ص ) مرد بزرگ جثه . مردی که دو ران از هم گشاده نهد در رفتن از فربهی . || اسبی که دو دست او از هم دور و گشاده سینه بود. || جولاهه . مؤنث : بَدّاء.
ابدلغتنامه دهخداابد. [ اِ ب ِ ] (ع ص ) آنچه زاید بسالی پرستار یا ماچه خر. داه ، کنیزک ، ماده خر بسیارزاینده . || خر ماده ٔ رمنده .
درچه عابدلغتنامه دهخدادرچه عابد. [ دَ چ َ ب ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان اشترجان بخش فلاورجان شهرستان اصفهان ، واقع در 5هزارگزی باختر فلاورجان و 5هزارگزی راه شهرکردبه اصفهان ، با 289 تن سکنه . آب
حجاج عابدلغتنامه دهخداحجاج عابد. [ ح َج ْ جا ج ِ ب ِ ] (اِخ ) محمدبن صالح تمیمی آرد: ابوعبداﷲاذان گوی مسجد بنی جدار گفت : جوانی بهمسایگی من آمد،هرگاه که اذان نماز و اقامه میگفتم چنان بود که گوئی بر پشت گردن من است و آنگاه که نماز میگزاشتم وی نیز نماز میگزاشت . آنگاه نعلین میپوشید و بخانه ٔ خود در
مالابدلغتنامه دهخدامالابد. [ ب ُدد ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) آنچه ضروری است . آنچه از آن چاره ای نیست : و از مالابد نکاهد و در مالایعنی نیفزاید. (المعجم ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.