همشانهپَرline abreast/ line-abreast, line-abreast formationواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن هواگردها یا شناورها پهلوبهپهلو در یک خط حرکت میکنند
ابرازلغتنامه دهخداابراز. [ اِ ] (ع مص ) نمودن . پیدا کردن . بیرون آوردن . (زوزنی ). بیرون کردن چیزی را. آشکار کردن . اظهار. ظاهر کردن . عرض کردن . || گشادن نامه . || زر خالص گرفتن . || عزم سفر کردن .
چپه زنلغتنامه دهخداچپه زن . [ چ َ پ َ / پ ِ / چ َپ ْ پ َ / پ ِ زَ ] (نف مرکب ) چپک زن . دست زن . کف زننده . دستک زننده . آنکه دو کف دست بر هم زند ابراز شادمانی را :
طاهرلغتنامه دهخداطاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن علی بن مشکان ملقب به ثقةالملک . مرحوم قزوینی در حواشی چهارمقاله درباره ٔ وی آرد وزیر سلطان مسعودبن ابراهیم بود و شعرای عصر را از قبیل مسعودسعد و ابوالفرج رونی و مختاری غزنوی و سنائی غزنوی درحق وی مدایح غرّاست و وی برادرزاده ٔ ابونصر منصوربن مشکان دبیر
طالب الحقلغتنامه دهخداطالب الحق . [ ل ِ بُل ْ ح َق ق ] (اِخ ) عبداﷲبن یحیی الحضرمی ملقب به طالب الحق . یکی از ائمه ٔ فرقه ٔ اباضیه از مردم یمن است که از فرمانبری مروان بن محمد سرپیچی کرد و مردم با او بیعت خلافت بستند و کار او بالا گرفت ، و ابوحمزه از وی پیروی کرد. آنگاه مروان به کار ایشان درنگریست
کلاهلغتنامه دهخداکلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز آن سازند و جهت پوشش برسرگذارند. (ناظم الاطباء). وجه اشتقاق آن بدرستی معلوم نیست . در کردی «کولاو» و پهلوی ظاهراً «ک
ابرازلغتنامه دهخداابراز. [ اِ ] (ع مص ) نمودن . پیدا کردن . بیرون آوردن . (زوزنی ). بیرون کردن چیزی را. آشکار کردن . اظهار. ظاهر کردن . عرض کردن . || گشادن نامه . || زر خالص گرفتن . || عزم سفر کردن .
ابرازلغتنامه دهخداابراز. [ اِ ] (ع مص ) نمودن . پیدا کردن . بیرون آوردن . (زوزنی ). بیرون کردن چیزی را. آشکار کردن . اظهار. ظاهر کردن . عرض کردن . || گشادن نامه . || زر خالص گرفتن . || عزم سفر کردن .