خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابرام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابرام
/'ebrām/
معنی
۱. اصرار کردن؛ پافشاری کردن در امری.
۲. (حقوق) تٲیید حکم یک دادگاه در دادگاه بالاتر یا همارزش.
۳. [قدیمی] استوار کردن؛ استواری.
۴. [قدیمی] به ستوه آوردن.
۵. [قدیمی] تٲیید کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اصرار، پافشاری، تاکید، مداومت
۲. پیله، لجاجت
۳. استوارسازی، ایستادگی، پایداری، مقاومت ≠ نقض
برابر فارسی
پافشاری، پافشاری کردن، استوار کردن
فعل
بن گذشته: ابرام کرد
بن حال: ابرام کن
دیکشنری
importunity, insistence, persistence, urgency
-
جستوجوی دقیق
-
ابرام
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصرار، پافشاری، تاکید، مداومت ۲. پیله، لجاجت ۳. استوارسازی، ایستادگی، پایداری، مقاومت ≠ نقض
-
ابرام
فرهنگ واژههای سره
پافشاری، پافشاری کردن، استوار کردن
-
ابرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ebrām ۱. اصرار کردن؛ پافشاری کردن در امری.۲. (حقوق) تٲیید حکم یک دادگاه در دادگاه بالاتر یا همارزش.۳. [قدیمی] استوار کردن؛ استواری.۴. [قدیمی] به ستوه آوردن.۵. [قدیمی] تٲیید کردن.
-
ابرام
لغتنامه دهخدا
ابرام . [ اَ ] (اِخ ) (به معنی پدر عالی ) برحسب روایات یهود نام اوّلی حضرت ابراهیم بوده و سپس به ابراهام موسوم شد یعنی پدر جماعت بسیار.
-
ابرام
لغتنامه دهخدا
ابرام . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ بَرَم . کمزنان . آنان که از بخل قمار نکنند.
-
ابرام
لغتنامه دهخدا
ابرام . [ اِ ] (ع مص ) سخت بتافتن . (زوزنی ). رَسن دوتا تافتن . جامه به ریسمان دوتا بافتن . || استوار کردن . کار محکم کردن . || بستوه آوردن . سُته کردن . تنگ آوردن . بجان آوردن . || گران کردن . || سختی . || ملول کردن . گرانی کردن . دردسر دادن : ای بت...
-
ابرام
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ ع . ] (مص م .)1 - استوار کردن ، محکم کردن کار . 2 - پافشاری کردن ، اصرار کردن . 3 - به ستوه درآوردن . 4 - شکوفه برآوردن .
-
ابرام
دیکشنری فارسی به انگلیسی
importunity, insistence, persistence, urgency
-
ابرام
دیکشنری فارسی به عربی
اهمية
-
واژههای مشابه
-
آبرام
لغتنامه دهخدا
آبرام . (اِخ ) رجوع به ابراهیم شود.
-
إبرامٌ
دیکشنری عربی به فارسی
عقدقرارداد , بستنقرارداد , منعقد کردن
-
ابرام آمیز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
high-pressure
-
ابرام کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
importune
-
با ابرام
دیکشنری فارسی به انگلیسی
urgently