هبرمةلغتنامه دهخداهبرمة. [ هََ رَ م َ ] (ع مص ) بسیار خوردن . || بسیار سخن گفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغة).
پابرمهلغتنامه دهخداپابرمه . [ ب َ م َ ] (ص ) در دیوان سوزنی دیده شده و معنی آن معلوم نیست و ظاهراً در صفت زین اسب آمده است : زین پابرمه نگه کن چو خوهی گشت سوار تا نیفتی چو شوی حمله ور و حمله پذیر.سوزنی .
اَبرآماییcloud seedingواژههای مصوب فرهنگستانافزودن عواملی مانند هستههای هواویز یا یخ برای تغییر توزیع و اندازۀ ذرات اَبر بهمنظور تأثیر بر بارش متـ . آمایش اَبر
براملغتنامه دهخدابرام . [ ب ُ ] (ع اِ) قراد. (اقرب الموارد). کنه . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء) (آنندراج ). ج ، ابرمة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). کنه ٔ اسب .
پابرمهلغتنامه دهخداپابرمه . [ ب َ م َ ] (ص ) در دیوان سوزنی دیده شده و معنی آن معلوم نیست و ظاهراً در صفت زین اسب آمده است : زین پابرمه نگه کن چو خوهی گشت سوار تا نیفتی چو شوی حمله ور و حمله پذیر.سوزنی .