خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابریز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب، مٲخوذ از یونانی] [قدیمی] 'ebriz زر خالص و ناب.
-
ابریز
لغتنامه دهخدا
ابریز. [ اِ ] (معرب ، ص ، اِ) (از یونانی اُبریزُن ) زر خالص . (مهذب الاسماء). زر ساو. زر خلاص . زر خشک . ذهب خالص . زر ویژه . زر بی غش . زر خالص بی عیب : از سیستان زر ابریز خیزد. (تاریخ سیستان ). || خالص از زر و نقره . || پیرایه ٔ صافی از زر.- ابریز ...
-
ابریز
فرهنگ فارسی معین
( اِ ) [ یو. ] (اِ.) زر ناب ، زر بی غش .
-
ابریز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
gold
-
واژههای مشابه
-
آبریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی منابع طبیعی- محیطزیست و جنگل] ← حوضۀ آبریز
-
آبریز
واژگان مترادف و متضاد
۱. آبریزگاه، توالت، دستشویی، کابینه، مبال، مستراح ۲. دلو ۳. آبدستان، آفتابه، ابریق، مطهره
-
آبریز
واژگان مترادف و متضاد
میزاب، ناو، ناودان
-
آبریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābriz ۱. جای ریختن آب.۲. (جغرافیا) جایی از رودخانه که آب از کوه یا نهر وارد آن میشود.۳. چاهی که آبهای گندیده یا آب حمام و مطبخ در آن ریخته شود.۴. = مستراح۵. [قدیمی] ظرف شراب.
-
آبریز
لغتنامه دهخدا
آبریز. (اِ مرکب ) دَلو. دول : دوستی زآبریز چرخ بِبَرزآنکه آن گه تهی بود گه پر. سنائی . || مبرز. متوضا. مبال : شعر تو باید به آبریز درانداخت گر بود از مشک تر نبشته به ابریز. سوزنی .ببهانه ٔ آبریز بیرون آمد و کاردی کوچک از خدمتکاران خویش بستد. (تاریخ ط...
-
آبریز
لغتنامه دهخدا
آبریز. (اِخ ) نام محلی کنار راه خاش به چاه ملک میان سامسور و چاه ملک به مسافت 192600 گز از خاش .
-
آبریز
فرهنگ فارسی معین
(اِمر.)1 - فاضلاب . 2 - مستراح . 3 - آفتابه . 4 - دلو.
-
آبریز
لهجه و گویش مازنی
aabriz ۱آبشخور دام۲کنار آب۳کنایه:از توالت
-
آبریز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
cesspit, lavatory, runny, spillway
-
catchment basin, catchment area, watershed
حوضۀ آبریز
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی، مهندسی محیطزیست و انرژی] ناحیهای که بارشهای طبیعی آن ازطریق زهکشی به یک تودۀ آب یا یک نقطۀ معین منتقل میشود