ابطاءلغتنامه دهخداابطاء. [ اَ طَءْ ] (ع ن تف )کندتر. درنگی تر. دیرآینده تر. دیرنده تر : ابطاء من غراب نوح . ابطاء من فِنْد.ابطاء من مهدی الشیعة.
ابطاءلغتنامه دهخداابطاء. [ اِ ] (ع مص ) درنگ کردن .درنگی شدن . آهستگی کردن . پس انداختن کاری را. درنگ آوردن . دیر کردن . دیر آمدن . || کاهل شدن . کاهل ساختن . کاهل چاروا شدن . کاهل شدن چاروا کسی را.
حبتیلغتنامه دهخداحبتی . [ ح َ تی ی ] (ص نسبی ) سمعانی گوید: هذه النسبة الی حبتة، و هی بنت مالک بن عمروبن عوف .
دیر کردنلغتنامه دهخدادیر کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) تأخیر کردن . اِبطاء. مقابل شتاب کردن (در رفتن بجایی ).
درنگی دادنلغتنامه دهخدادرنگی دادن . [ دِ رَ دَ ] (مص مرکب ) مهلت دادن . امهال . (یادداشت مرحوم دهخدا). || تأخیر. تأخیر کردن . ابطاء. (ترجمان القرآن جرجانی ).
يُبَطِّئَنَّفرهنگ واژگان قرآنيقيناً درنگ و کُندي مي کند - حتماً پا به پا مي کند (تبطئه که مصدر باب تفعيل است ، و فعل يبطئن از آن مشتق شده است ، و همچنين مصدر باب افعال اين ماده ، يعني کلمه ابطاء به معناي تاخير در عمل است )
ریثلغتنامه دهخداریث . [ رَ ] (ع مص ) درنگ کردن . (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). درنگی شدن . (تاج المصادر بیهقی ). مولش . (فرهنگ فارسی معین ). راث علی خبرک ؛ ای ابطاء. (ناظم الاطباء).
لأیلغتنامه دهخدالأی . [ ل َءْی ْ ] (ع اِمص ، اِ) سختی و درنگ . یقال : فعل ذلک او عرفه بعد لأی ؛ ای شدّة و اِبطاء. آهستگی . || سختی زندگانی . (منتهی الارب ). || (مص ) رنجور شدن . (تاج المصادر). || درنگی و آهستگی کردن . (منتهی الارب ). درنگی کردن . (تاج المصادر). || باز ایستادن . (منتهی الار