لغتنامه دهخدا
بزرگ منش . [ ب ُ زُ م َ ن ِ ] (ص مرکب ) بلندهمت . بلندطبع. متکبر. (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء). مختال . منیع. ابلخ .بَلخ . بطر. و در تداول ، آنکه آثار بزرگی نفس از او هویداست : دوم صورت [ از صور جنوبی فلکی ] صورت جبار، ای بزرگ منش . (التفهیم ). میان ا