خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابواب جمعی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابواب جمعی
/'abvābjam'i/
معنی
۱. آنچه از درآمد یا اموال که در اختیار کسی است.
۲. (اسم، صفت نسبی) مجموعۀ کارکنان زیر فرمان یک نفر یا یک سازمان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
ابواب جمعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ابواب جمع) [عربی. فارسی] 'abvābjam'i ۱. آنچه از درآمد یا اموال که در اختیار کسی است.۲. (اسم، صفت نسبی) مجموعۀ کارکنان زیر فرمان یک نفر یا یک سازمان.
-
ابواب جمعی
فرهنگ فارسی معین
( ~ِ جَ) [ ع . ] (ص نسب .) 1 - منسوب به ابواب جمع ؛ دریافت ها و وصولی - های مادر حساب ، دخل ها و دریافت های صاحب جمع . 2 - گروهی که در یک مجموعه کار م ی کنند.
-
واژههای مشابه
-
أَبْوَاب
فرهنگ واژگان قرآن
درها
-
ذات ابواب
لغتنامه دهخدا
ذات ابواب . [ ت ُ اَب ْ ] (اِخ ) موضعی است در باب القریتین براه مکه و آن قریه ای است طسم و جدیس را. یاقوت ازاصمعی و او از ابوعمروبن العلاء روایت کند که گفت ، در ذات ابواب درمهائی یافت شد هر یک بوزن شش درهم و دو دانگ از دراهم ما. و من به یابندگان آن د...
-
واژههای همآوا
-
ابوابجمعی
واژگان مترادف و متضاد
پرسنل، جزو، جمعی، عضو، کادر
-
ابوابجمعی
لغتنامه دهخدا
ابوابجمعی . [ اَب ْ ج َ ] (اِ مرکب ) دخل ها و دریافت های صاحب جمعی . وصولیهای مادرحسابی . مأخوذیهای محصل خراج و مانند آن .
-
جستوجو در متن
-
جمعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جمع) [عربی. فارسی] jam'i ۱. مربوط به یک جمع؛ عمومی؛ همگانی: وظایف جمعی.۲. [مجاز] ابواب جمعی.
-
وشق دار
لغتنامه دهخدا
وشق دار. [ وَ ش َ ] (نف مرکب )سرهنگ سوار بدون ابواب جمعی . وشقی . (ناظم الاطباء).
-
مجموعات
لغتنامه دهخدا
مجموعات . [ م َ ] (ع اِ) در شاهد زیر ظاهراً بمعنی مقدار مالیاتی است که هر عامل و خراج گیر باید دریافت و سپس به خزانه تسلیم نماید. مقدار مالیاتی که در ابواب جمعی عاملی قرار دارد : اهل حرث و زرع از عوارض تکلفات و نوازل انزال ... باز گشتند و دست از زراع...
-
زاری
لغتنامه دهخدا
زاری . (اِخ ) محمد قاسم مشهدی شاعر. تقی الدین کاشی آرد: اصل وی از شیراز و تربیت یافته ٔ اصفهان است . وی بمزید مکنت و ثروت و کثرت مال از مرتبه ٔ شعرا تجاوز نموده و در آخر حال ابواب مخالطت بر روی خود بسته و همواره همت بر داد و ستد اجناس و نقود و تحصیل ...
-
طیارنوش
لغتنامه دهخدا
طیارنوش . [ طَ ] (اِخ ) صاحب حبیب السیر آرد: در سال چهارم از سلطنت وسطانس ملوک فرس انطاکیه را فتح کردند. و او عزم رزم فارسیان نمود. و در آن ایام بیمار شده بعد از وجدان صحت یکی از یونانیان راکه طیارنوش نام داشت ولیعهد گردانیده بار دیگر ملک روم از فرنگ...
-
طرمطاز
لغتنامه دهخدا
طرمطاز. [ ] (اِخ ) (امیر...) پسر بایجوبخشی ، از امرای عصر الجایتو. وی همان شخصی است که الجایتو را به مذهب شیعه متمایل ساخت و سبب آن بنابر گفته ٔ حافظ ابرو در مجمعالتواریخ آن بود که در تاریخ سنه ٔ اثنین و سبعمائة (702 هَ . ق .) که پادشاه غازان خان بود...