ابوالمنصورخانلغتنامه دهخداابوالمنصورخان . [ اَ بُل ْ م َ ] (اِخ ) همشیره زاده و داماد سعادتخان از مردم نیشابور. چندی وزارت احمدشاه بن محمدشاه کرد. وفات وی در ذی حجه ٔ 1167 هَ . ق . بود. رجوع به مجمل التواریخ تألیف ابوالحسن گلستانه ص 78</spa
صفدر جنگلغتنامه دهخداصفدر جنگ . [ ص َ دَ رِ ج َ ] (اِخ ) رجوع به ابوالمنصورخان و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.
دل آسالغتنامه دهخدادل آسا. [ دِ ] (نف مرکب ) دل آسای . آساینده ٔ دل . آسایش دهنده به دل .(آنندراج ). هرآنچه خاطر را آسایش دهد و موجب تسکین قلب گردد. خاطرنواز. تسلی دهنده . (از ناظم الاطباء).- دل آسا شدن ؛ تسلی شدن . (از آنندراج ) : از کنا
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) شاه افغان درّانی ابدالی (از 1160 تا 1187 هَ . ق .). ابوالحسن گلستانه در مجمل التواریخ آرد: احمدخان ولد زمان خان ابدالی سدوزه ای قبل از ایام سلطنت نادرشاه در دارالسلطنه ٔ هرات متوطن و [