آبیدوسلغتنامه دهخداآبیدوس . (اِخ ) از شهرهای مصر علیاست و تخته سنگهای موسوم به آبیدوس که نامهای دو طبقه از فراعنه ٔ قدیم مصر در آن نقش بود در حفر اراضی آن به دست آمد (بسال 1871 م .).
عبدوسلغتنامه دهخداعبدوس . [ ع َ ] (اِخ ) ابن زید. طبیب بود و در بغداد شهرت یافت و المعتضدباﷲ العباسی را معالجه کرد. او راست : کتاب التذکرة فی الطب . وی در حدود سال 300 هَ . ق . درگذشت . (از الاعلام زرکلی ).
ابن عبدوسلغتنامه دهخداابن عبدوس . [ اِ ن ُ ع َ ] (اِخ ) علی بن محمدبن عبدوس کوفی نحوی . او راست : کتاب میزان الشعر بالعروض . کتاب البرهان فی علل النحو. کتاب معانی الشعر. (ابن الندیم ).
ابودحاسلغتنامه دهخداابودحاس . [ اَ دِ ] (ع اِ مرکب ) داحِس . کژدُمه . داحوس .گوشه . عقربک . خوی درد. ناخن پال . ناخن خواره . و آن ورمی دردناک است که بر سر انگشت نزدیک ناخن پدید آید.