ابوغبشانلغتنامه دهخداابوغبشان . [ اَ غ َ ] (اِخ ) محترش بن خلیل از قبیله ٔ خزاعه . این مرد داستان و مثل گولی و غبن معامله و ندامت و پشیمانی است ، چه وقتی در مستی سدانت کعبه را که در عرب شرافتی بی عدیل است در مقابل خیکی شراب ، بقبیله ٔ قریش بفروخت .
الهفلغتنامه دهخداالهف . [ اَ هََ ] (ع ن تف ) دریغخوارتر. غم و حسرت خورنده تر.- امثال : الهف من ابن السوء ؛ دریغخوارتر از پسر شرور، زیرا وی از پدر و مادر خود در حال حیات آنان اطاعت نمیکند و آنگاه که مردند غم میخورد. (از مجمع الامثال میدا