خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ابیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
ابیز
/'abiz/
معنی
شرارۀ آتش؛ جرقه: ◻︎ هست زآهم آتش دوزخ ابیز / نالهای از من ز تندر صد ازیز (منجیک: ۲۳۱).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
spark
-
جستوجوی دقیق
-
ابیز
لغتنامه دهخدا
ابیز. [ اَ ] (اِ) جرقّه . سقط. شَرَر. شرار. شراره . ستاره ٔ آتش . خدرَه . خدرک . کاووس . لَخشه . سونش . لخچه . خُدرَه . اَبلک . ابیزَک . و آن آتش خرد است که از هیمه ٔ سوزان یا اخگر جهد. و آبیز، آییز، آبید، ابید، ابیر، آیژ، آییژ،آبیر و صور دیگر همه مص...
-
ابیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبیز، آییز، آییژ، ابیزک› [قدیمی] 'abiz شرارۀ آتش؛ جرقه: ◻︎ هست زآهم آتش دوزخ ابیز / نالهای از من ز تندر صد ازیز (منجیک: ۲۳۱).
-
ابیز
فرهنگ فارسی معین
(اَ) (اِ.) جرقه ، شرارة آتش .
-
ابیز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
spark
-
واژههای مشابه
-
برق آبیز
دیکشنری فارسی به انگلیسی
spark
-
ابیز کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
spark, sparkle
-
واژههای همآوا
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ب َی ْ ی ِ ] (ع اِ مصغر) مصغر اباض و آن رسنی است که بدان دست شتر را با بازویش بندند تا پا برداشته دارد.
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) (رأس یا الرأس الَ ....) در ساحل سوریه به پانزده هزارگزی شهر صور بطرف جنوب ، دماغه ای است .
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) (سیّد...) لقب الثائر باﷲ علوی . رجوع به حبط1 ص 345 ورجوع به ابوالفضل جعفربن محمدبن حسین المحدث شود.
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) (قصر...) بنای خرابی در حیره است که آنرا نیز قصر ابیض نامند و گمان برده اند آن قصر هارون الرشید کرده است .
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) (بحرالَ .....) نام قسمت علیای نیل تا آنجا که به بحرالأزرق پیوندد. رجوع به نیل شود.
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) ابن حمّال بن مرثد (یزید)بن ذی لحیان المآربی السبائی . از صحابه ٔ رسول صلی اﷲ علیه و آله است .
-
ابیض
لغتنامه دهخدا
ابیض . [ اَ ی َ ] (اِخ ) ابوالاَغربن الاَغر. محدث است .