اتصال عرضیcross linkواژههای مصوب فرهنگستانشاخهای که بهطور اشتراکی یک زنجیر بسپار را به زنجیر دیگر متصل میکند
اتصاللغتنامه دهخدااتصال . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) پیوسته شدن . (زوزنی ). پیوستن .بچیزی پیوستن . پیوسته شدن کار. (تاج المصادر). پیوستگی . رسیدن . اتحاد. التصاق . ملاصقت . تلاصق : تا نبودم من بحیدر متصل علم حق با من نمی جست اتصال . ناصرخسرو.</p
اتصالدیکشنری عربی به فارسیفراخواني , فراخواننده , ارتباط , مکاتبه , بستگي , اتصال , محل اتصال , تماس , تماس گرفتن , مقاربت , اميزش , مراوده , معامله , داد و ستد , رابطه نامشروع , رابطه , رابط
اتصالadhesion 1واژههای مصوب فرهنگستان1. متصل بودن دائمی و طبیعی بخشهای مختلف بدن 2. متصل شدن دو یا چند مولکول بهعلت جاذبۀ بین آنها
عامل پخت 2vulcanising agentواژههای مصوب فرهنگستانمادهای در آمیزهسازی که در لاستیک اتصال عرضی ایجاد میکند
تابشپزیradiation curingواژههای مصوب فرهنگستانایجاد اتصال عرضی و پخت بسپاری بهکمک تابش فرابنفش یا ریزموج یا باریکههای الکترونی
اتصاللغتنامه دهخدااتصال . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) پیوسته شدن . (زوزنی ). پیوستن .بچیزی پیوستن . پیوسته شدن کار. (تاج المصادر). پیوستگی . رسیدن . اتحاد. التصاق . ملاصقت . تلاصق : تا نبودم من بحیدر متصل علم حق با من نمی جست اتصال . ناصرخسرو.</p
اتصالدیکشنری عربی به فارسیفراخواني , فراخواننده , ارتباط , مکاتبه , بستگي , اتصال , محل اتصال , تماس , تماس گرفتن , مقاربت , اميزش , مراوده , معامله , داد و ستد , رابطه نامشروع , رابطه , رابط
اتصالadhesion 1واژههای مصوب فرهنگستان1. متصل بودن دائمی و طبیعی بخشهای مختلف بدن 2. متصل شدن دو یا چند مولکول بهعلت جاذبۀ بین آنها
حاق اتصاللغتنامه دهخداحاق اتصال . [ حاق ْق اِت ْ ت ِ ] (ع اِ مرکب ) اتصال دو کوکب است به یکدیگر با وحدت عرض و طول ، مثل آنکه قمر در سوم درجه ٔ حمل به عرض یک درجه ٔ شمالی ، و زحل در سوم درجه ٔ میزان به یک درجه ٔ عرض شمالی باشد.
اتصاللغتنامه دهخدااتصال . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) پیوسته شدن . (زوزنی ). پیوستن .بچیزی پیوستن . پیوسته شدن کار. (تاج المصادر). پیوستگی . رسیدن . اتحاد. التصاق . ملاصقت . تلاصق : تا نبودم من بحیدر متصل علم حق با من نمی جست اتصال . ناصرخسرو.</p
واحد بالاتصاللغتنامه دهخداواحد بالاتصال . [ ح ِ دِ بِل ْ اِت ْ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب )واحد شخصی که به اجزاء مقداریه متشابه منقسم شود واحد بالاتصال گفته میشود. شیخ الرئیس گوید واحد بالاتصال امری است که از جهتی واحد بالفعل بود و از جهتی حاوی کثرت باشد. آخوند ملاصدرا گوید واحد بالاتصال امری است که
اتصالدیکشنری عربی به فارسیفراخواني , فراخواننده , ارتباط , مکاتبه , بستگي , اتصال , محل اتصال , تماس , تماس گرفتن , مقاربت , اميزش , مراوده , معامله , داد و ستد , رابطه نامشروع , رابطه , رابط