اتعبلغتنامه دهخدااتعب . [ اَ ع َ ] (ع ن تف ) پرتعب تر.- امثال : اتعب من راکب فصیل .اتعب من رائض مهر .
اتعبدیکشنری عربی به فارسیخسته شدن , فرسوده شدن , بي ميل بودن , بيزار بودن , بد دانستن , رنجاندن , ازردن
اتعابلغتنامه دهخدااتعاب . [ اِ ] (ع مص ) رنجانیدن . (زوزنی ). در رنج انداختن . رنج افکندن . مانده کردن . مانده گردانیدن . در تعب انداختن : قاآن از اِتعاب ذات خود مستغنی شد و عمال و کتبه بنواحی که مسلّم بود نامزد شدند. (جهانگشای جوینی ). || پر کردن ظرف را. || خداوند مواش
اتهابلغتنامه دهخدااتهاب . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) هبه ٔ همدیگر قبول کردن . هبه فراپذیرفتن . (تاج المصادر بیهقی ). هبه پذیرفتن . (زوزنی ). بخشش پذیرفتن .