اتفاقیلغتنامه دهخدااتفاقی . [ اِت ْ ت ِ ] (ص نسبی ) ناگهانی . غیرمترقب . غیرمنتظر. || مبنی بر اتفاق و وحدت : کسی کش خرد رهنمون است هرگزبگیتی ره و رسم صحبت نورزدکه صحبت نفاقی است یا اتفاقی دل مرد دانا از این هر دو لرزداگر خودنفاقیست جان را بکاهدوگر
اتفاقیدیکشنری فارسی به انگلیسیadventitious, accidental, casual, chance, contingent, haphazard, fortuitous, incidental, odd
اتفاقیلغتنامه دهخدااتفاقی . [ اِت ْ ت ِ ] (ص نسبی ) ناگهانی . غیرمترقب . غیرمنتظر. || مبنی بر اتفاق و وحدت : کسی کش خرد رهنمون است هرگزبگیتی ره و رسم صحبت نورزدکه صحبت نفاقی است یا اتفاقی دل مرد دانا از این هر دو لرزداگر خودنفاقیست جان را بکاهدوگر
اتفاقیدیکشنری فارسی به انگلیسیadventitious, accidental, casual, chance, contingent, haphazard, fortuitous, incidental, odd
اتفاقیلغتنامه دهخدااتفاقی . [ اِت ْ ت ِ ] (ص نسبی ) ناگهانی . غیرمترقب . غیرمنتظر. || مبنی بر اتفاق و وحدت : کسی کش خرد رهنمون است هرگزبگیتی ره و رسم صحبت نورزدکه صحبت نفاقی است یا اتفاقی دل مرد دانا از این هر دو لرزداگر خودنفاقیست جان را بکاهدوگر
بیشمصرفی اتفاقیaccidental overdoseواژههای مصوب فرهنگستانمصرف بیشازحد دارو یا مواد اعتیادآور قانونی یا غیرقانونی، یا ترکیبی از الکل و مواد اعتیادآور، بدون قصد خودکشی یا دیگرکشی
تغذیۀ اتفاقیincidental rechargeواژههای مصوب فرهنگستانورود آب اتلافی از شبکۀ توزیع آب به درون سفرۀ آب زیرزمینی
اثرانگشت اتفاقیaccidental loop fingerprint, accidental loopواژههای مصوب فرهنگستاننوعی الگوی اثرانگشت که حلقهای یا کمانی یا پیچشی نیست، ولی ویژگیهای مشترک این سه نوع اثرانگشت را دارد
تقویت اتفاقیaccidental reinforcement, incidental reinforcementواژههای مصوب فرهنگستانتقویت پاسخ از طریق محرکی ناخواسته و برنامهریزینشده