اتقاءلغتنامه دهخدااتقاء. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) پرهیزیدن . تقوی . وَرَع . پرهیز. پرهیزکاری . ترسیدن . حذر گرفتن . (تاج المصادر). حذر کردن . (زوزنی ). توقی . خویشتن رانگاه داشتن . || چیزی فراپیش چیزی بردن .- اتقأاﷲ ؛ ترسیدن از خدای تعالی .
اتقیاءلغتنامه دهخدااتقیاء. [ اَت ْ] (ع ص ، اِ) ج ِ تقی ّ. پرهیزکاران . ترس کاران : عالم عادل مؤید مظفّر منصور ظهیر سریر سلطنت و مشیر تدبیر مملکت کهف الفقراء ملاذالغرباء مربی الفضلاء محب الاتقیاء افتخار آل پارس فخرالدوله ... (گلستان ).
اتکاءلغتنامه دهخدااتکاء. [ اِ ] (ع مص ) بصورت اعتمادکننده کردن کسی را. و التاء فی هذاالباب عوض عن الواو علی خلاف القیاس . (لغت نامه ٔ مقامات حریری ).
اتکاءلغتنامه دهخدااتکاء. [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) اتکال کردن . اعتماد کردن بر. پشت دادن بر. تکیه زدن به . (زوزنی ). متکی شدن بر. تکیه کردن بر. (تاج المصادر).- اتکا کردن ؛ تکیه کردن .- اتکاء کسی ؛ متکا ساختن کسی را.|| تکیه گاه گردانیدن
اطیقالغتنامه دهخدااطیقا. [ اَ ] (اِخ ) اَطّیقی معرب آتیک است . ابن بیطار در ذیل کلمه ٔ ارتکان آرد: و باید از بلادی باشد که بنام اطیعی (کذا، بی نقطه )خوانده می شود و لکلرک اطیقی ضبط کرده است که بر ناحیه ٔ قدیم یونان یا آتن اطلاق می شده است . رجوع به مفردات ابن بیطار ذیل ارتکان و ترجمه ٔ فرانسه
پرهیز جستنلغتنامه دهخداپرهیز جستن . [ پ َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) دوری کردن . اجتناب کردن . حذر نمودن . تحرز. احتراز کردن . توقی . اتقاء. اشاحه : دلاورچو پرهیز جوید ز جفت بماند به آسانی اندر نهفت .فردوسی .
توقیلغتنامه دهخداتوقی .[ ت َ وَق ْ قی ] (ع مص ) (از «وق ی ») حذر کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). پرهیز کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). حذر کردن و ترسیدن . (از اقرب الموارد). خود را نگاه داشتن از چیزی . (آنندراج ). نگهبانی . (غیاث اللغات ). پرهیز کردن . اتقاء. تجن
پرهیزکاریلغتنامه دهخداپرهیزکاری . [ پ َ ] (حامص مرکب ) پارسائی . بازایستادن از حرام . خویشتن داری از حرام . تقوی . تُقی . اِتّقاء. تقیه . تُقاة. دین . (منتهی الارب ). عفت . عفاف . اعفاف . وَرَع . توَرﱡع . کف ّ نفس . زهد. شرف . (منتهی الارب ) : چو پرهیزکاری کند شهریار<br
پرهیز کردنلغتنامه دهخداپرهیز کردن . [ پ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دوری کردن . خودداری کردن . حذر کردن . حِذر. حِذار. محاذره . احتراز. تحرز.اجتناب کردن . مجتنب بودن . مجانبت . تجنیب . تجنب . تحفظ. اِلاحة. امساک . استتار. تطرّس . (منتهی الارب ). نَستﱡر. اکتلاء. احتماء. تحمی . تحاشی . اشاحة <span class="h