اتهاملغتنامه دهخدااتهام . [ اِ ] (ع مص ) بتهامه درآمدن یا فروکش شدن در آن . (منتهی الارب ). || ناگوار شدن . || ناموافق شمردن هوای شهری : اتهم البلد؛ ناگوارد شمرد آنرا. (منتهی الارب ) . || رفتن بشتاب و بازایستادن . || بگرمای سخت رفتن .
اتهاملغتنامه دهخدااتهام . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) تهمت نهادن بر کسی . ازنان . افتراء. کسی را بچیزی تهمت کردن . (تاج المصادر). || تهمت پذیرفتن . بدنام شدن .
اطعاملغتنامه دهخدااطعام . [ اِ ] (ع مص ) خورانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). طعام دادن . (ترجمان تهذیب عادل بن علی ص 14) (تاج المصادر بیهقی ). خوراندن . سور دادن . سور. اطعام کسی را؛ به غذا واداشتن وی را. طعمه دادن به کسی . (از اقرب المو
اطعاملغتنامه دهخدااطعام . [ اِطْ طِ ] (ع مص ) اطعام بُسر؛ شیرین گردیدن غوره ٔ خرما و مزه گرفتن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ). طعم یافتن غوره ٔ خرما. (از اقرب الموارد). || طعام خوردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بچشیدن . (زوزنی ). || ادب پذیرفتن و اصلاح گرفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند
recriminatingدیکشنری انگلیسی به فارسیمجازات، اتهام متقابل وارد کردن، دعوای متقابل طرح کردن، دوباره متهم ساختن
recriminatedدیکشنری انگلیسی به فارسیمتهم، اتهام متقابل وارد کردن، دعوای متقابل طرح کردن، دوباره متهم ساختن
recriminatesدیکشنری انگلیسی به فارسیمجازات می شود، اتهام متقابل وارد کردن، دعوای متقابل طرح کردن، دوباره متهم ساختن
اتهاملغتنامه دهخدااتهام . [ اِ ] (ع مص ) بتهامه درآمدن یا فروکش شدن در آن . (منتهی الارب ). || ناگوار شدن . || ناموافق شمردن هوای شهری : اتهم البلد؛ ناگوارد شمرد آنرا. (منتهی الارب ) . || رفتن بشتاب و بازایستادن . || بگرمای سخت رفتن .
اتهاملغتنامه دهخدااتهام . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) تهمت نهادن بر کسی . ازنان . افتراء. کسی را بچیزی تهمت کردن . (تاج المصادر). || تهمت پذیرفتن . بدنام شدن .
اتهاملغتنامه دهخدااتهام . [ اِ ] (ع مص ) بتهامه درآمدن یا فروکش شدن در آن . (منتهی الارب ). || ناگوار شدن . || ناموافق شمردن هوای شهری : اتهم البلد؛ ناگوارد شمرد آنرا. (منتهی الارب ) . || رفتن بشتاب و بازایستادن . || بگرمای سخت رفتن .
اتهاملغتنامه دهخدااتهام . [ اِت ْ ت ِ ] (ع مص ) تهمت نهادن بر کسی . ازنان . افتراء. کسی را بچیزی تهمت کردن . (تاج المصادر). || تهمت پذیرفتن . بدنام شدن .