اتوماتیکفرهنگ فارسی عمید۱. بهطور خودکار.۲. (اسم) دستگاهی که پس از به کار افتادن احتیاج به نیروی انسانی ندارد.۳. شخص بیاراده؛ آدمک.
اتوماتیکفرهنگ فارسی معین(اُ تُ) [ فر. ] (ص .) 1 - ویژگی هر وسیله ای که بدون دخالت انسان و خود به خود کار کند. 2 - عملی که بدون فکر کردن انجام شود، خودکار (فره ).
اتوماتیکفرهنگ فارسی عمید۱. بهطور خودکار.۲. (اسم) دستگاهی که پس از به کار افتادن احتیاج به نیروی انسانی ندارد.۳. شخص بیاراده؛ آدمک.
اتوماتیکفرهنگ فارسی معین(اُ تُ) [ فر. ] (ص .) 1 - ویژگی هر وسیله ای که بدون دخالت انسان و خود به خود کار کند. 2 - عملی که بدون فکر کردن انجام شود، خودکار (فره ).
اتوماتیکفرهنگ فارسی عمید۱. بهطور خودکار.۲. (اسم) دستگاهی که پس از به کار افتادن احتیاج به نیروی انسانی ندارد.۳. شخص بیاراده؛ آدمک.
اتوماتیکفرهنگ فارسی معین(اُ تُ) [ فر. ] (ص .) 1 - ویژگی هر وسیله ای که بدون دخالت انسان و خود به خود کار کند. 2 - عملی که بدون فکر کردن انجام شود، خودکار (فره ).