اثباتلغتنامه دهخدااثبات . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثَبَت . مردمان استوارداشته . معتمدان : فتحی حاجب را که از ثقات و اثبات دولت بود به نیابت به سجستان بگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
اثباتلغتنامه دهخدااثبات . [ اِ ] (ع مص ) نیک شناختن کسی را و برجای داشتن او را. (منتهی الارب ). || بجای بداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) : حل ّ و عقد و اثبات و اسقاط بدو باشد. (تاریخ بیهقی ). || دور نشدن بیماری ازکسی : اثبته السقم . || قرار دادن . (منتهی الارب ). || درست ک
ایتباطلغتنامه دهخداایتباط. [ ت ِ ] (ع مص ) ائتباط. هموارو راست شدن . || گران و فاسد شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).
اثبات ناتراوای بازنشانپذیرresettable zero-knowledge proof, resettable ZK proofواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش اثبات دانشصفر که حتی در صورت تعامل چندبارة مهاجم با اثباتکننده، هر بار با بازنشانی اثباتکننده به حالت اولیه و وادار کردن او به استفاده از همان نوار تصادفی (random tape)، همچنان ناتراوا باقی بماند متـ . اثبات دانشصفرِ بازنشانپذیر
اثبات ناتراواzero-knowledge proof, ZK proofواژههای مصوب فرهنگستاننوعی روش اثبات در رمزنگاری که در آن اثباتکننده میتواند به وارسیکننده اثبات کند که یک گزارة مفروض درست است، بدون آنکه هیچ اطلاعاتی بهجز درستی گزاره به وارسیکننده منتقل شود متـ . اثبات دانشصفر
اثبات ناتراوای کاملperfect zero-knowledge proof, perfect ZK proofواژههای مصوب فرهنگستانروشی که در آن مقدار اطلاعاتی که از اثباتکننده به وارسیکننده نشت میکند برابر با صفر است. این نوع اثبات در قـراردادهای تـوافق کلید و طرحهای رمزگذاری (encryption schemes) و امضاهای رقمی به کار میرود متـ . اثبات دانشصفر کامل
اثبات ناتراوای غیرتعاملیnon-interactive zero-knowledge proof, NZK proofواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای کاهش شمار دورها در یک اثبات ناتراوا با ارسال تنها یک پیام از طرف اثباتکننده به وارسیکننده همراه با تغییر مدل بهطوریکه یک رشتة تصادفی مشترک مرجع در دسترس تمامی شرکتکنندگان در قرارداد قرار میگیرد و اثباتکننده یک تکپیام به وارسیکننده میفرستد متـ . اثبات دانشصفرِ غیرتعاملی
اثباتلغتنامه دهخدااثبات . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثَبَت . مردمان استوارداشته . معتمدان : فتحی حاجب را که از ثقات و اثبات دولت بود به نیابت به سجستان بگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
اثباتلغتنامه دهخدااثبات . [ اِ ] (ع مص ) نیک شناختن کسی را و برجای داشتن او را. (منتهی الارب ). || بجای بداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) : حل ّ و عقد و اثبات و اسقاط بدو باشد. (تاریخ بیهقی ). || دور نشدن بیماری ازکسی : اثبته السقم . || قرار دادن . (منتهی الارب ). || درست ک
اثباتفرهنگ فارسی عمید۱. پابرجا کردن.۲. معلوم کردن درستی امر یا موضوعی به گونهای که دیگران آن را بپذیرند؛ ثابت کردن؛ به ثبوت رساندن.۳. قرار دادن.۴. نوشتن.
حرف اثباتلغتنامه دهخداحرف اثبات . [ ح َ ف ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حرف رابطه . رجوع به حرف رابطه شود.
اثباتلغتنامه دهخدااثبات . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثَبَت . مردمان استوارداشته . معتمدان : فتحی حاجب را که از ثقات و اثبات دولت بود به نیابت به سجستان بگذاشت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
اثباتلغتنامه دهخدااثبات . [ اِ ] (ع مص ) نیک شناختن کسی را و برجای داشتن او را. (منتهی الارب ). || بجای بداشتن . (تاج المصادر بیهقی ) : حل ّ و عقد و اثبات و اسقاط بدو باشد. (تاریخ بیهقی ). || دور نشدن بیماری ازکسی : اثبته السقم . || قرار دادن . (منتهی الارب ). || درست ک
اثباتفرهنگ فارسی عمید۱. پابرجا کردن.۲. معلوم کردن درستی امر یا موضوعی به گونهای که دیگران آن را بپذیرند؛ ثابت کردن؛ به ثبوت رساندن.۳. قرار دادن.۴. نوشتن.