بی طلبلغتنامه دهخدابی طلب . [ طَ ل َ ] (ص مرکب ) (از: بی + طلب ) بدون خواهش .بی اذن . بی اجازت . (ناظم الاطباء). رجوع به طلب شود.
اجازهفرهنگ مترادف و متضاد۱. اجازت، اذن، تجویز، دستور، رخصت ۲. پروانه، تصدیق، جواز، مجوز، منشور ۳. فتوا
ترخیصفرهنگ مترادف و متضاد۱. مرخصسازی ۲. خارجسازی ۳. جنس از گمرگ) ۴. مرخص کردن ۵. رخصتدهی ۶. اجازت دادن، اجازهدادن، رخصت دادن