اجتیازلغتنامه دهخدااجتیاز. [ اِ ] (ع مص ) گذشتن از جائی و رفتن . بگذشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). بریدن مسافت را : راه اجتیاز او بر منازل غز بود و غزیان چند مرحله بر عقب او میرفتند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).خالدین شد نعمت و منعم علیه محیی موتی است فاجتازوا الیه .<b
اِجْتازَدیکشنری عربی به فارسیطي کرد , عبور کرد , گذشت , پشت سر گذاشت , غلبه کرد , تحمل کرد , کشيد (درد و رنج) , رنج ديدن , مصيبت ديدن , رنج کشيدن
اِجتيازٌدیکشنری عربی به فارسیعبور کردن , گذشتن , پشت گذاشتن , طي کردن , پيمودن , …… کشيدن , رنج بردن , کشيدن (درد , …) , غلبه کردن , مسلط شدن , …… يافتن , گذر (عبور کردن)
اجتزاءلغتنامه دهخدااجتزاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پاداش عمل خواستن از. || بسنده کردن . (تاج المصادر). وااستادن از چیزی . واایستادن بچیزی . بس کردن : اِجْتَزَاءَ بالشی ٔ؛ بسنده کرد به آن . (منتهی الارب ).
اجتزارلغتنامه دهخدااجتزار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شتر کشتن . (منتهی الارب ). اشتر کشتن و پوست باز کردن وی . (تاج المصادر). || برای کشتن گرفتن گوسپند و مانند آن . || اجتزروا فی القتال ؛ ای ترکوهم جَزراً لِلسباع ، ای قِطعاً. (منتهی الارب ).
اجتزازلغتنامه دهخدااجتزاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جَزّ. (زوزنی ). بریدن پشم . فریز کردن (موی ). بیرین کردن : اجتزّ الشعر. (منتهی الارب ). || بریدن و درودن . اِجدزاز. یقال : اجتززت الشیح َ و اجدززته ؛ اذاجززته . (منتهی الارب ). || بدرو آمدن کشت .
اجتزاءلغتنامه دهخدااجتزاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پاداش عمل خواستن از. || بسنده کردن . (تاج المصادر). وااستادن از چیزی . واایستادن بچیزی . بس کردن : اِجْتَزَاءَ بالشی ٔ؛ بسنده کرد به آن . (منتهی الارب ).
اجتزارلغتنامه دهخدااجتزار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) شتر کشتن . (منتهی الارب ). اشتر کشتن و پوست باز کردن وی . (تاج المصادر). || برای کشتن گرفتن گوسپند و مانند آن . || اجتزروا فی القتال ؛ ای ترکوهم جَزراً لِلسباع ، ای قِطعاً. (منتهی الارب ).
اجتزازلغتنامه دهخدااجتزاز. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) جَزّ. (زوزنی ). بریدن پشم . فریز کردن (موی ). بیرین کردن : اجتزّ الشعر. (منتهی الارب ). || بریدن و درودن . اِجدزاز. یقال : اجتززت الشیح َ و اجدززته ؛ اذاجززته . (منتهی الارب ). || بدرو آمدن کشت .