اجشاشلغتنامه دهخدااجشاش . [اِ ] (ع مص ) کوفتن و شکستن . (منتهی الارب ). || کوفتن فرمودن . || کبیده [ کوبیده ] کردن گندم . (منتهی الارب ). بلغور کردن . (تاج المصادر). آرد باریک کردن . آرد کردن . خرد کردن گندم و مثل آن .
هجسیاسلغتنامه دهخداهجسیاس . [ هَِ ج ِ ] (اِخ ) هگسیاس . نام یکی از مورخان در یونان قدیم (حدود 300 سال پیش از میلاد). (قاموس اعلام ترکی ).
کبیده کردنلغتنامه دهخداکبیده کردن . [ ک َ دَ / دِ ک َ دَ ](مص مرکب ) بلغور کردن . اجشاش . (یادداشت مؤلف ): جش ؛کبیده کردن گندم . عثلب الطعام ؛ در خاکستر بریان کرد گندم را یا بضرورت کبیده کرد آن را. (منتهی الارب ).
آردلغتنامه دهخداآرد. (اِ) نرمه و آس کرده یا نرم کوفته ٔ حبوب چون جو و گندم و برنج و نخود و باقلا. دقیق . طحین . طحن . آس . پِسْت . لوکه : گیا همچو دانه ست و ما آرد اوچو بندیشی و این جهان آسیاست . ناصرخسرو.بی آرد می شود بسوی خانه ز