خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اجلاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
آف
فرهنگ فارسی عمید
۱. مهر؛ خور؛ خورشید.۲. آهوی مشک.
-
آلاف
فرهنگ فارسی عمید
= اَلْف
-
ائتلاف
فرهنگ فارسی عمید
۱. (سیاسی) به هم پیوستن دو یا چند گروه یا سازمان برای رسیدن به اهداف خاص.۲. [قدیمی] با هم الفت داشتن.۳. [قدیمی] الفت یافتن.
-
اتحاف
فرهنگ فارسی عمید
چیزی به عنوان تحفه و ارمغان به کسی دادن؛ تحفه دادن؛ تحفه فرستادن.
-
اتصاف
فرهنگ فارسی عمید
دارای صفتی شدن؛ به صفتی موصوف شدن.
-
اتلاف
فرهنگ فارسی عمید
تلف کردن؛ نیست کردن؛ نابود کردن؛ تباه کردن.
-
اجحاف
فرهنگ فارسی عمید
ستم کردن؛ تعدی و زیادهروی کردن؛ از حد اعتدال تجاوز کردن.
-
اجلاف
فرهنگ فارسی عمید
۱. فرومایگان؛ مردم فرومایه.۲. = جلف
-
اجواف
فرهنگ فارسی عمید
= جوف
-
احقاف
فرهنگ فارسی عمید
چهلوششمین سورۀ قرآن، دارای ۳۵ آیه.
-
احلاف
فرهنگ فارسی عمید
= حِلْف
-
اختطاف
فرهنگ فارسی عمید
بهسرعت قاپیدن؛ ربودن.
-
اختلاف
فرهنگ فارسی عمید
۱. با یکدیگر خلاف کردن؛ مخالف شدن.۲. ناسازگاری داشتن؛ ناجور بودن؛ ناسازگاری.۳. [قدیمی] رفتوآمد.
-
اخفاف
فرهنگ فارسی عمید
سُمها.
-
اخلاف
فرهنگ فارسی عمید
= خَلَف