اجلابلغتنامه دهخدااجلاب . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جَلَب ، بمعنی آنچه برای فروختن از شهری بشهری برند. || کسانی که ستور از شهری بشهری کشانند بفروختن . (منتهی الارب ). چوبدار. جَلاّب .
اجلابلغتنامه دهخدااجلاب . [ اِ ](ع مص ) فراهم آمدن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || اجلاب الدّم ؛ خشک گردیدن خون . || اجلاب الجرح ؛ پوست فراهم آوردن جراحت و به شدن . (منتهی الارب ). || یاری دادن . (تاج المصادر) (منتهی الارب ). || اجلب العوذة؛ در چرم دوخت تعویذ را. || اجلاب اِبِل ؛ نر زادن شت