احشاءلغتنامه دهخدااحشاء. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ حَشا. آنچه در سینه و شکم باشد از دل و جگر و معده و روده . (غیاث ). آنچه در شکم است از دل و جگر و سپرز. (وطواط). اندرونه : چون مار همه بر تن او بترکد اندام چون نار همه در شکمش خون شود احشا. مسعودسعد
احشاءفرهنگ فارسی معین( اَ) [ ع . ] ( اِ.) جِ حشا؛ اندرونه ، اعضای درونی بدن مانند: دل و جگر و معده و روده . احصائیه (اِ یُِ) [ ع . ] (اِمر.) 1 - آمار، شمار. 2 - دانشی که موضوع آن دسته بندی منظم امور اجتماعی است .
مقدارسنجی 2assayواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] تعیین مقدار کمی یا کیفی اجزای یک ماده [علوم دارویی] تعیین مقدار هریک از اجزای دارویی موجود در فراورده متـ . تعیین مقدار
بالگرد هجومیassault helicopterواژههای مصوب فرهنگستانبالگردی که از آن در جابهجایی نیروهای هجومی خودی برای درگیری با نیروهای دشمن و حمله به آنها یا تصرف و حفظ عوارض حساس منطقة عملیات استفاده میشود
ردة هجومیassault echelonواژههای مصوب فرهنگستانعنصری از واحدها و نیروهای رزمی و هوایی در عملیات آبخاکی که مأموریت ادارة حملة اولیه بر روی مناطق عملیاتی را بر عهده دارد
آتش هجومیassault fireواژههای مصوب فرهنگستاننوعی آتش که سربازان حملهکننده در هنگام نزدیک شدن به دشمن اجرا میکنند
انزع احشاءدیکشنری عربی به فارسیروده يا چشم و غيره رادر اوردن , شکم دريدن , تهي کردن , خالي کردن , نيروي چيزي راگرفتن
انزع احشاءدیکشنری عربی به فارسیروده يا چشم و غيره رادر اوردن , شکم دريدن , تهي کردن , خالي کردن , نيروي چيزي راگرفتن