استدعدیکشنری عربی به فارسیاحضار نمودن (بمحکمه) , با تنظيم کيفر خواست متهمي را بمحاکمه خواندن , احضارکردن , فراخواندن , برگرداندن , بيرون کشيدن , فراخواني , احضار , فراخواستن , احضار قانوني کردن
طلبیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام یدن، ادعا کردن اصرار کردن، پافشاری کردن مصادره کردن سفارش دادن، نیاز داشتن، طلب کردن، خواستن، مطالبه کردن احضارکردن سفارش غذا دادن، اُرد دادن
خواندنلغتنامه دهخداخواندن . [ خوا / خا دَ ] (مص ) قرائت کردن . تلاوت کردن . (یادداشت بخط مؤلف ) : ای مج کنون تو شعر من از بر کن وبخوان از من دل و سگالش واز تو تن و زبان . رودکی .ببینم آخر روزی بکام